فتنه سال گذشته را پشت سر گذاشتيم. دو جريان از دل نظام و جرياني خارج از نظام يكي شدند و در مقابل نظام ايستادند و جریان انقلاب هم با آنها برخورد كرد. الآن جریان حزباللهي با رويكردهاي جديد فرهنگي كه بعضاً از دل دولت بيرون ميآيد، مواجه هستند و يك عدهاي هم دارند از آب گلآلود ماهي ميگيرند و بهنوعي فضا را به نفع خودشان برميگردانند، در حالي كه قبلاً تجربه شده كه به چه نحوي كار كردهاند و واقعاً نميشود صداقتي را در كارشان ديد. در اين ميان واقعاً يك عدهاي ماندهاند كه راه و موضع درست و بحث اصلي و فرعي چيست؟
در سال گذشته، اتفاقات سهمگيني افتاد و ما در انقلابمان با پيچيدگي های جديدی مواجه شديم كه شايد اگر نام آن را "هشت ماه نبرد با فتنه و فتنهگران" بگذاريم، گزافه نگفته باشيم. خيليها از كنار لفظ فتنه رد ميشوند و الفاظ ديگري را به كار ميبرند و ديديم كه در تلويزيون آمدند و از الفاظ ديگري استفاده كردند و گفتند چنين چيزي نبوده و در واقع چالش و تقابل بين دو جريان در داخل خود نظام بوده است. اما واقعا تقابل بين دو جريان نبود، بلكه در يك طرف خاكريز، اتحاد همه جناحهاي ضد انقلاب را ملاحظه كرديم كه خيلي عجيب است. اگر خط زنجيري را كه آن طرف خاكريز در برابر نظام ارزشي ما قرار گرفت ملاحظه كنيم، اين بازنگري و مشاهده ميتواند تا حد زيادي ما را از كلافگي و سردرگمي نجات بدهد.
با كمال تأسف ما هيچ وقت اسناد را خوب بازنگري و بازخواني نميكنيم و دو مرتبه دچار اشتباه ميشويم. نمیآییم ببینیم در كجاها آسيبپذير هستيم، هميشه راه براي دشمن باز ميماند كه از آن معبر به ما حمله كند و ما آسيبپذير باشيم.
اين هشت ماه فتنه دقيقاً مثل اتفاقي بود كه سرِ جنگ آمد و الان در بازخواني جنگ، ميبينيد كه روايتهاي گوناگون ارائه مي شوند و همه اذيت ميشوند. يكي اعتقاد دارد كه بنيصدر خائن بود و در مقابل چهرههایي كه مدعي انقلاب هستند و در مقطعي حتي علمدار بودهاند، میگویند بنيصدر خائن نبود؛ طبيعتاً در يك سري مباني و اصول انقلاب شك و ترديد ايجاد ميشود. وقتي اين بازخوانيها واژگونه اتفاق ميافتد، اگر خداي ناکرده اين رويکردها تثبيت شوند و بر آنها مهر صحت زده شود، معلوم نيست چند دهه بعد چه اتفاقي بيفتد.
چه جور ميشود كه آقاي شمخاني وقتي كه در محاصره دشمن بوديم نامه ميدهد كه دارد خيانت ميشود و بعد از يك پروسه، يكدفعه 180 درجه تحليلش تغيير ميكند؟ آن شب خيلي اتفاقات در برنامه تلويزيوني "دیروز، امروز، فردا" افتاد، بهطوري كه بالاخره مجری برنامه پرسيد: "شما فتنه را قبول داريد يا نه؟" و شمخاني جواب داد: "كدام فتنه؟!"
پيچيدگيهاي جريانهای هشت ماهه فتنه بهمراتب پيچيدهتر از جنگ بود و خود شما با گوشت و پوستتان درك كرديد. هنوز يك سال نگذشته، ميبينيد كه چقدر در گفتهها و شنيدهها دچار تناقض شدهايم. مطمئناً 10 سال بعد اگر بخواهيد اين جريان را به فرزندانتان انتقال بدهيد و بگویيد من بودم و موضوع از اين قرار بود، به آدمهایي برخورد ميكنيد كه تلقيهاي 180 درجه متفاوتي را ارائه خواهند داد. اگر روند اين فتنه بهدرستي مستند و بازخواني نشود، خدا ميداند كه چه اتفاقاتي روي خواهد داد. ابتدا فتنهگران تبديل به معترضين ميشود، بعد كلمات يك مقدار رقيقتر و تبديل به مخالفين ميشود و تمام! در صورتي كه اصلاً اين طور نيست و بحث نبرد با خوارج و جنگ با قاسطين و مارقين وناكثين در مدل جديدشان است، بلكه ميتوان گفت جنگ با بدنه مسلماننماهایي است كه اسم آنها را ميشود گذاشت "نئوصهيونيستهاي وطني"
عين اين داستان را در فتنه 88 شاهد هستيم. زماني كه با فتنه درگير بوديم، درست مثل مقطعي بود كه درگير جنگ بوديم. در سال بعد از سال فتنه، يعني در سال 89 بايد مستندات رو ميشدند و فيلمهایي ساخته ميشد، ولي متأسفانه اين اتفاق نيفتاد و در اوج سالگرد فتنه، باز هم در تلويزيون فيلم و خبر اساسی نديديم و دائماً فيلم ندا آقاسلطان نشان دادند كه هيچي هم از آن در نيامد و فقط شبهات و ابهامات را بيشتر كرد. بچههاي ما در كليت ماجرا فهميدند كه از يك جایي ضربه خورديم، ولي از كجا و چه طوري؟ اين قصه درست باز نشد، بماند كه خيليها دوست دارند اين قصه همچنان براي آينده نزديكتري كه خدا ميداند چه ميخواهد بشود، در پرده ابهام بماند.
اما آن چيزي كه از روشنگريهاي حضرت آقا فهميديم و تأكيد ايشان روي قضيه فتنه و همچنین افشاگريهایي كه بسياري از مقامات و رسانهها کردند، ما را به عمقي بيش از آنچه كه در جریان فتنه متصور بوديم، رساند. بد نيست زنجيره آن طرف خاكريز را كامل كنم كه از بهایيها گرفته تا منافقين، تا كارگزاران، تا موسوي و كروبي و چهرههایي كه همه بهنوعي در بخشي از نظام مسئوليت داشتند و علمداري كردند، تا آقاي هاشمي و فرزندانش، تا اصلاحطلبها، تا شاه و شاهزادگان، تا مسعود رجوي را در بر ميگرفت و جالب اينجاست كه همه اينها را پشت يك خاكريز ميبينيم! بهایيها كه از اول انقلاب در هيچ انتخاباتي شركت نميكردند، حالا به آنها دستور داده شده بود كه برويد و پشت سر فتنه سبز قرار بگيريد! اينكه چطور ميشود كه همه اينها يك جبهه واحد ميشوند و چه قدرت پنهاني ميتواند اينها را با هم منسجم كند و پشت يك خط قرار بدهد، خيلي جای بحث دارد.
موقع انتخابات كه اينها ميگفتند بيایيد رأي بدهيد، هنوز اين حوادث اتفاق نيفتاده بود و نميدانستند كه بايد پشت سر اين جبهه بيايند. چگونه ارزيابي ميكنيد كه اينها از قبل برنامهريزي داشتند؟
الان كه داريم صحبت ميكنيم، ديگر جاي وارد شدن از اتوبان به اين كوچهها نيست، چون راجع به اينها هزاران صفحه در رسانهها نوشتند و گفتند، منتهي متأسفانه خيليها حوصله خواندن اين مطالب را ندارند، بنابراين، اين وظيفه تلويزيون بوده كه اين كار را بكند، ولي آیا بيني و بين الله يك فيلم 20 دقيقهاي از اين صدا و سيماي ما پخش شد كه عمق فتنه را نشان بدهد؟ البته همين جا اشاره بكنم كه بخش زيادي از اين فتنه در برخی سازمانها و نهادها ريشه داشت و دارد.
اين طرف هم بحث احمدينژاد نبود و نيست و ما داريم از خط ولايت صحبت ميكنيم، يعني تفكر ولایي و ارزشي در يك جبهه و آن طرف تفكر غيرولایي و ضد ارزشي در لباسهاي مختلف، از ضد انقلاب و بهایيها بگيريد تا حتی برخی روحانيون و سرداران! اينها چگونه به يك خط شدند و يك زنجير را تشكيل دادند و فقط يك شعار ميدادند؟ آن هم شعارهاي بسيار وحشتناك كه 180 درجه با اصول و مباني انقلابي تضاد داشت، اينها رفتند و پشت سر خط فتنه ايستادند و تا روز آخر هم با اينكه آقا بارها گفتند مرزبندیتان را با اينها مشخص كنيد، اين كار را نكردند. سر قصه روز قدس، سر قصه شعار حمايت از مظلومين و محرومين ساير نقاط جهان و... چنان با افكار و آراي دشمن خلط شدهاند كه تا همين الان هم نتوانستهاند خط مرزي را براي خود ترسيم كنند. آنها به خودشان گفتند ما رأي اينها را داشته باشيم، هدف وسيله را توجيه ميكند! چيزي كه دقيقاً حضرت امام (ره) در زمان انقلاب به ما ياد داده بود كه پرهيز كنيم. در كوران انقلاب، ما براي مبارزه با رژيم شاه، به عمليات تشكيلاتي مجاهدين خلق نياز داشتيم. امام(ره) خيلي خوب ميتوانست از اينها استفاده كند و وقتي انقلاب شد، بزند زيرش و بگويد شما گروه اندكي بوديد، سهمتان را بگيريد و برويد و يا اصلاً كلاً بزند زيرش، ولي امام در اوج نياز به اينها، هيچ وقت تأئيدشان نكرد و در هيچ جا مهر تأئيدي روي عملشان نگذاشت.
لذا اينكه بپرسند تو به كي رأي دادي؟ به احمدينژاد، پس بيا اين طرف، تو به كي رأي دادي؟ برو آن طرف، اين يك جور زرنگي است كه حزبالله بايد حواسش جمع باشد. احمدينژاد قطعاً تا زماني كه علمدار پرچم ولايت هست، احمدينژاد است، چون كساني كه اين طرف خاكريز آمدهاند و در برابر زنجيري از انواع و اقسام مخالفين خط ولايت قرار دارند، هدفشان حمايت از خط ولايت است و نه فرد خاصي. و اين چيزي است كه خود احمدينژاد بهتر از هر كسي ميداند و ديديم كه هر وقت اندكي از تفكر حضرت آقا فاصله گرفت و يا اين شائبه بين حزبالله ايجاد شد كه دارد فاصله ميگيرد، نمره قبولياش از 20 پائينتر آمد. البته بايد بگویيم كه اين بزرگوار به حسب استمرار خط فكري حضرت آقا، نمره قبولي را دارد و در همين جا دعا ميكنيم كه اتفاقاتي پيش نيايند كه اين شائبهها بيشتر شوند و ما در صف خودیها شاهد ريزش بيشتري نشويم.
اما چند نكته بسيار مهم وجود دارد. اول اينكه لازم است شما به عنوان رسانه درست عمل كنيد در مورد اينكه عوامل فتنه و جريانهای فتنه كه بخشي از آنها به دليل اينكه سيستم قضایي ما درست عمل نكرد و عليرغم خواستههاي شديد ملت و طومارهاي فراواني كه دادند كه سران فتنه بايد محاكمه بشوند، كار مهمي انجام نداد.
در عين حال ميدانيم كه با زندان رفتن موسوي و كروبي از آنها دلاورمرد و فداكار و شهيدان زنده درست ميشد، اين كار نظام را ميپسنديم كه اينها آزاد باشند و هر بار كه به هر جایی ميروند، مردم با لنگه كفش دنبالشان كنند. اينها اگر به زندان بيفتند، بزرگ ميشوند. اينكه در بيرون از زندان، يك بچه 12،10 ساله با لنگه كفش دنبال كروبي راه بيفتد، براي يك شخصيت، مرگ است. ديگر برايش چيزي باقي نماند كه در قزوين يك بچه 12 ساله دمپایي به سمت او پرت كرد. ما بيني و بين الله اصلاً از اينكه چهرهاي در قد و قواره كروبي به اين روز بيفتد، خوشحال نيستيم اما اينكه چه شد كه اينها كارشان به اينجا كشيد، خودشان بايد جواب بدهند.
اين وظيفه شما و وظيفه رسانه ملي است كه متأسفانه باز داريد غفلت ميكنيد و سعي نميكنيد اين را براي مردم شرح بدهيد. مثلا جوان ما قبل از اينكه وارد دانشگاه بشود، اصلاً در حال و هواي اين چيزها نبود و سر و كارش با همين كتابهاي درسي بوده كه از آنها انسانهاي انقلابي در نمیآید و بعد ناگهان میآید در دانشگاه در كوران جريانهای سياسي قرار میگیرد و به او میگویند از حالا ميتواني رأي بدهي. يكي از اين دو تا را انتخاب كن. يا احمدينژاد كوتاه قد با قيافه كارگري يا از آن طرف خوشگلهاي با عباهاي متنوع، عينكهاي پنسي دودي، لباسهاي سِت شده با كفش و نعلين و عينك و پيراهن و مو، عكسها و پوسترهاي عريض و طويل و حاميان اسكيتباز از ولنجك گرفته تا پاركوي و... طبيعي است كه جوان گول عوامفريبي آنها را ميخورد. این جوان نميآيد 200 صفحه رمز عبور1 و 2 و 3 و 4 ويژهنامه روزنامه ايران را بخواند و از آن در بياورد كه چه اتفاقي افتاده؟ چون جامعه ما جامعه اهل مطالعه نيست.
بر ما و بر حزبالله كاملاً مسجل شد كه اين فتنه در داخل با پتانسيل موجود، كه خودمان هم فكرش را نميكرديم، از نوع و جنس و هملباس خودمان و با حمايت بيگانه شكل گرفت. آقايان انكار نكردند كه با جورج سوروس و امثالهم جلسه داشتهاند، اما شواهد بهقدري مبرهن بودند و شهودي كه در جلسه حضور داشتند، قضيه را مطرح كردند كه اينها نتوانستند زير قصه بزنند. آقا! شما جلسه با سوروس داشتهايد! بعد که اسنادش درآمد گفتند که با آزادانديشان جهان جلسه گذاشتيم!
با اتفاقات جديدي كه دارد پيش ميآيد، ما نبايد از اين فاز عبور كنيم، يعني بگویيم اينكه گذشت و ما حالا در فاز جديدي هستيم و مسئله، مسئله مشایي است. اينها مسائلي هستند كه الان آنها القا ميكنند؛ در صورتي كه ما هنوز واقعاً نفهميدهايم كه چه اتفاقاتي افتاد كه در جبههاي كه مجاهدين خلق را داشتيم، در جبههاي كه بهایيها را داشتيم، آقاي هاشمي هم در همان جبهه بازي كرد، آقاي موسوي و كروبي هم همين طور. براي ما واقعاً هنوز اين سؤال مطرح است كه چه شد كه همه اينها با هم، در يك خط تهاجمي عليه همه چيزهایي كه خودشان هم در ساختن آن شريك بودند، صف كشيدند؟ اين سؤالي است كه هر جا كه این افراد را گير ميآورید، باید از آنها بپرسید كه البته پرسيدند و آقاي شمخاني را در برنامه ديروز، امروز، فردا آوردند و آن صحبتهایي كه شد، واقعاً مايه تأسف بود. من در مقطع جنگ شاگردي اين عزيزان و چهرههاي امثال ايشان را كردم، ولي با قاطعيت ميگويم به خاطر چنين درك و تصور بسيار سبك و دشمنشادكنندهاي متأسفم و معتقدم اين برداشت و درك به دليل فاصله زياد از تفكر امام(ره) و رهبري پيش آمده و حاصل همان خطراتي است كه حضرت آقا براي زندگي اين عزيزان پيشبيني كردند. يعني فاصله گرفتن از خط رهبري و ولايت و دست و پا زدن در باتلاق منيتها و اشرافيگري، بهطوري كه اصلاً حاضر نيستند به صحبتهاي آقا گوش بدهند و در جريان فتنه ديديد كه مواضعشان 180 درجه با مواضع رهبري زاويه داشت. يا سر قصه بنيصدر و قطعنامه 598 و....آدم متحير ميماند كه بعضيها كارشان به كجا كشيده است.
در اين مرحله، بسيار مهم است كه بچههاي ما متحير نمانند و در مواجهه با بحراني كه عنقريب با آن مواجه خواهيم شد و به آن اشاره ميكنم، بتوانيم درست تصميم بگيريم.
يكي از كارها اين است كه اين قصه را دقيقاً بازخواني كنيم و از آقايان اين جريان يك سري مطالبات داشته باشيم. حالا كه نظام تصميم گرفته اينها را در زندان نيندازد، رأس و ليدرهاي فتنه را كه در قد و قواره موسويخوئينيها و ساير آقاياني هستند كه پشت پرده تشريف دارند و دم لاي تله ندادهاند، بشناسيم تا بفهميم چه اتفاقاتي افتاده و اين نياز به روشنگريهاي زيادي دارد.
نکته دوم؛ براي اينكه دچار تحليلهاي روزمره نشويم و هر روز يكي را علم نكنيم و يكي را زمين نزنيم، احتياج به چارچوب فكري داريم. اين چارچوب فكري نميتواند ساخته و پرداخته خودمان يا جريانهای روز باشد. اين چارچوب يا قاب فكري، بايد بر اساس موازين، اصول، تفكرات و مانيفست يعني تفكرات تدوين شده حضرت روحالله باشد، در واقع بايد محك داشته باشيم. هر كس گفت آقا! اين انگشتر را ميخري؟ به حسب خوشگلي و وزنش نبايد بخري، بلكه بايد مثل طلافروشها محك بزني و بگویي درصد عيارش اين قدر است يا بگویي اين حلبي است، بردار ببر. حالا از كجا بايد بفهميم كه اين انگشتر حلبي است يا اصل است؟ سه نفر كه بگويند اصل است، كافي است؟ خير. انقلاب و اين فتنه اخير من و ما را به اين باور رساند كه باید از ريسمان سياه و سفيد بترسيم. اگر قبلاً شخصيتها را علم ميكردند، حالا فهميدهايم كه به جاي شخصيتگرایي و شخصيتمحوري بايد تفكرمحوري و تفكرگرایي را در پيش بگيريم؛ يعني بگویيم تفكر حضرت روح الله؛ كما اينكه مردم اين كار را كردند.
حضرت آقا در ديدار اخيرشان با خبرگان اين را گفتند كه مردم در اين قضيه سعي كردند شخصيتها را بر اساس تفكر حضرت روح الله و زنده شدن افكار ايشان بسنجند و ويژگي اين دولت اين بود كه شعارهاي امام(ره) را زنده كرد و به همين خاطر هم رأي آورد. ما هم اگر در همين راستا جلو برويم، مردم با ما هستند، وگرنه هر جا مسير را كج كنيم، مردم با ما نخواهند بود. صدا و سيما مدت كوتاهي بازخواني تفكر حضرت روحالله را گذاشت، ولي آقايان دو مرتبه كركره را پایين كشيدند و تا اطلاع ثانوي رفتند دنبال جنگولكبازيهايشان. تا خرداد سال آينده بشود و دومرتبه ده روز مانده به رحلت امام كركره را بدهند بالا و امام خميني(ره) و...
مطلب بعد اينكه تلويزيون سخنراني حضرت آقا را یک بار پخش ميكند اين سخنان نكات كليدي و حساس زيادي دارند كه باعث ميشود ما از مسير اصلي گمراه نشويم، اما نهايتاً روز اول و دوم، كيهان و شماها جملاتي از آقا را بيان ميزنيد، ولي بعد هيچ كدام به شكل اجرایي در نميآيند. بعد هم اين صحبتها به شكل پيامها و فرامين اجرایي در سطح جامعه، در نمیآید و به فراموشي سپرده ميشود.
مطلب بعد اينكه ما نميدانيم كساني كه در اين جريان، ضربه خورده و روي غريزههاي حسادتي و روي ميزاني كه با دشمن كنار آمدهاند، تا چه حد با همديگر همگرایي پيدا كردهاند و در يك پازل بازي ميكنند و وحدت اينها چگونه است و چگونه خواهد بود؟ اما اين حسادتها را ميبينيم كه دارند تكرار ميشوند و اينها نه تنها دست برنداشتهاند، بلكه بر عناد خودشان تأكيد دارند.
اين مسئله را تشريح کنید.
در اين مدت نگرش آقاي هاشمي را دقيقاً در هر جایي حتی موردی كه علما و روحانیون جمع بودند، ببينيد. اينها تزي را القا ميكنند كه حضرت آقا جواب آن را در جمع خبرگان دادند. آقاي هاشمي در جلسات متعددي كه اين طرف و آن طرف داشتهاند و ميشنويم، دارند اين نقش را بازي ميكنند كه من اسم آن را "آمريكا هراسي كاذب" ميگذارم. القا ميكنند كه نظام -و مشخصاً دولت احمدينژاد- به دليل اينكه در سياست خارجي خود، كشور ما را در كنج انزوا قرار داده، اين شاخ و شانهاي كه دشمن دارد ميكشد، قطعاً اجرایي خواهد شد، يعني آمريكا قطعاً به ما حمله خواهد كرد و آماده باشيد، چون نظام عنقريب از اساس دچار بحران ميشود. اين تحليل را چند سال پيش هم داشتند و درست در نيامد و جوابي هم نداشتند بدهند. البته در يك جایي برگشت و گفت اقدامات بعدي ما باعث شد كه آنها حمله نكنند! اگر چند وقت بعد هم بگویيم آقا! چرا نزدند؟ شايد جزو افتخارات خودشان بدانند كه پيشدستيها و تحليلهاي ما موجب شد كه نزنند!
در واقع اين آمريكا هراسي كه القا ميكنند، به خاطر اين است كه بگويند دولت نتوانسته تا حالا در اين زمينه، امور را بچرخاند، ولي ما تجربه عبور از بحران را داريم و اي مردم! آماده باشيد كه عنقريب آمريكا به ما حمله ميكند و كل زندگي ما كنفيكون خواهد شد و اين مایيم كه بايد بيایيم و اين بحران را مديريت كنيم! اما زهي خيال باطل! چون اين تفكر بيش از آنكه حاصل يك تحليل درست و علمي باشد، بافته حسادتها و كينهورزيهاست و ابداً مبناي علمي ندارد. بر اساس اين وضعيتي كه ما داريم در منطقه ميبينيم، آمريكایيها در قد و قواره و شرايطي نيستند كه بخواهند از اين كارها بكنند.
البته درصدي احتمال دارد كه دشمن كاري غيرعقلایي انجام بدهد، ولي بايد به اين عزيزان عرض كرد اين در اثر چراغسبزهایي است كه از اين طرف داده ميشود و در اثر اعمال خائنانهاي است كه اين طرف انجام شد و ميشود و روزنههایي را در نظام ايجاد كرد و اتفاقاً پايهاي كه شماها ريختيد، مبناي اين گسلهایي شد كه حتی در نهادهای حکومت ايجاد كرديد و امروز شكافهاي آن بيشتر هم شده است. شالودهاش را شماها ريختيد و امروز هر اقدامي انجام ميشود كه اين گسلها پر شوند، به اين راحتيها پر نميشود.
همه دوستان بايد حواسشان جمع باشد كه در ظرف 20 سال گذشته، آنها بودند كه اين خشت كج را گذاشتند و ديوار، كج بالا رفت. اين ديوار كج به دوره احمدينژاد اختصاص ندارد، بلكه اتفاقاً به حسب فرمايشات مكرر حضرت آقا، در اين دولت، مسير كج گذشته به سمت ريل اصلي و به سمت تفكر حضرت روحالله رفت، والا بر اساس تفكر آنها مشخص بود داريم به كدام سمت ميرويم.
دوستان ما بايد توجه داشته باشند كه اگر كليد عبور از احمدينژاد را بزنند و بگويند اين هم كه حسابش تمام شد، برويم دنبال كس ديگري بگرديم، فاتحه خيلي چيزها خوانده است. حزبالله نبايد اين اشتباه را بكند و فكر كند آن طرف خبري هست. بايد منطقي باشيم. در تمام اين سازمانها و نهادها عواملی وجود دارند که روحیه کار ارزشی را ندارند، یعنی يعني مدل كارمندي به كار نگاه میکنند، نه مدل بسيجی. ارزشي عمل كردن يعني خودت را فداي كار كني.
منبع رجا نیوز