سیاست روز نوشت: موضوع هستهاي از زمان شکلگیری پرونده ایران و لجاجتهاي ابتدایی غربیها شاید موضوع چندان مهمی برای قاطبه مردم ایران نبود. بخش خاصی از جامعه پیگیر کنشها و واکنشهاي این موضوع بودند، اما به مرور زمان کمکم این موضوع به زندگی مردم گره زده شد. سوءمدیریتهاي و سوءتدبیرها کار را به جایی رساند که هر شهروندی حتی راننده تاکسیها! هم احساس کردند که این موضوع ملی را باید با جدیت پیگیر باشند. برای همین هم طی این مدت دو سال اخیر مهمترین تحولات و اتفاقات کشور حول موضوع هستهاي ميچرخید.
با پایان یافتن مذاکرات ایران و ۱+۵ خبر از پخش مجموعهاي تلویزیونی تحت عنوان «تعبیر وارونه یک رویا» برخی از افراد تصورشان این بود که شاید پخش این مجموعه دیگر به صلاح نباشد، اما به هرحال تلویزیون مدتها روی آن سرمایهگذاری کرده بود و حالا وقت چیدن میوهاي بود که «فریدون جیراني» باغبانش بود.
با شروع قسمتهاي اولیه آن بخش قابل توجهی از مردم ساعت ۲۲ هر شب را پای شبکه یک سیما نشستند. در همان قسمتهاي اول، مشخص شد که این داستان تنها به «انرژی هستهای» اختصاص ندارد و این موضوع را دستمایه قرار داده تا اقتدار سیستم اطلاعاتی و امنیتی کشور را به رخ بکشد. تجربههاي موفقی در مدیوم سینما نظیر «به رنگ ارغوان» و «قلادههاي طلا» سبب ميشد که نگاهی خوشبینانه به این سریال داشته باشیم. اما چنین نشد.
ضعفهاي گلدرشت این سریال چندان انگشتشمار نبود که بشود به دیده اغماض به آنها نگریست. بخشی از این اشکالات متوجه ضعفهاي فنی آن ميشد و بخش قابل توجهی هم محتوای آن را به چالش ميکشید. در زیر ابتدا به برخی اشکالات فنی و بعد به محتوای آن خواهیم پرداخت:
فیلمنامه افتضاح
اين جمله تكراري «براي فيلم خوب، فيلمنامه خوب لازم است» را همه بلدند. اتفاقا در فضاي نقد هم كاركرد بسياري دارد. اما سوال اينجاست كه فيلمنامهاي كه كارگردان اثر به كمك شخص ديگري آن را نوشته است، از چه ذهني بيرون آمده است و جلوي دوربين رفته است.
داستان فيلم قرار است يك پرونده ملي - امنيتي را روايت كند، اما نويسنده به همين جا بسنده نميكند و آنقدر داستان در سرش دارد كه ميخواهد همه را در سريال خود بچپاند! اينقدر اين اشتياق به نهايت ميرسد كه نويسنده كه اتفاقا خود كارگردان است فراموش ميكند كه قرار بوده چيز ديگري را روايت كند. داستان زندگي رويا، هاشم، مصطفي، ناصر روانبخش و... آنقدر زياد است كه گويي چند تصوير را روي هم قرار دادهايم و بيننده دچار سرگيجه ميشود و خط اصلي داستان را فراموش ميكند.
كسي منكر لزوم حضور داستانهاي فرعي نيست، اما تعدد و تكثر آنها داستان اصلي را به حاشيه ميبرد. انگار زندگی محسن روانبخش با ناهید و ژاله مؤید، زندگی شخصی ناصر و دخترش، زندگی مصطفی و همسرش، عاشقانههای سیاوش مشرقی با دختر ناصر و حتی ارتباط تیم تروریستی تعقیب مراقبت و... اهمیت بیشتری برای نویسنده و کارگردان سریال داشتند.
نكته ديگر آنكه مشخص نيست كسي كه مشاور امنيتي - اطلاعاتي اين پروژه بوده، چطور به اين راحتي از كنار گافهاي تصويري عبور كرده است و انگشت خود را روي آنها نگذاشته است. به اين موضوع در بخش محتوا بيشتر خواهيم پرداخت.
وقت تلف كردنهاي بيهوده
در اين سريال به وفور ميتوان نماها و سكانسهايي را ديد كه حذف آنها نه تنها اخلالي در كار ايجاد نميكرد، بلكه ضربآهنگ كار را هم بهتر ميكرد و حوصله بيننده هم سر نميرفت.
حضور بيش از اندازه دوربين در راهروي خانه ژاله، طبقات برج آقاي برازنده، بيمارستان اعصاب و روان و... آنقدر زياد است كه انگار خالق اثر تلاش كرده وقت بيشتري را بكشد. درست مثل برخي بازيكنان فوتبال كه براي وقت تلف كردن، خود را روي زمين مياندازند تا سرعت بازي را بگيرند. البته اينجا وقت تلف كردن سودآور هم هست و ميشود به ازاي هر دقيقه بيشتر، پول بيشتري را هم به جيب زد. به قول ظريفي، باران دائمي در اين سريال باعث آبگرفتگي در داستان شده بود.
كوچكانگاري كارهاي بزرگ
اشكالات محتوايي اين اثر كم نيست، اما در اينجا به برخي از مهمترينهاي آن اشاره خواهيم كرد.
بزرگترين خطا كه انشاءالله عمدي هم نخواهد بود، تخريب چهره سربازان گمنام است. چند مامور اطلاعاتي به همراهي مسئول حراست يك سازمان مهم، تصميم ميگيرند نقشه شوم دشمن را بر هم بريزند.
اول آنكه دشمنان اينها كه مثلا با موساد در ارتباط هستند، يك پيرمرد و زن نسبتا مسني هستند كه اولي ناي راه رفتن هم ندارد و به زور قرصها زنده است. اين آدم تصميمگيرنده اين تيم تروريستي است. در واقع تشكيلات اطلاعاتي ايران با يك «جوجه تروريست» در نزاع هستند.
دوم آنكه ماموران اطلاعاتي ايران را افرادي به شدت كودن (با عرض معذرت از همه جانبركفان اطلاعات ايران) نشان داده است. افرادي كه نه فيزيك مناسبي دارند، نه تصميمات درستي ميگيرند، نه نيروهاي كارآزمودهاي هستند.
كساني كه فقط در زمان ماموريت در حال خوردن نان و پنير هستند، عصبي و بيادب هستند، تعقيب و مراقبت را ياد نگرفتهاند. افرادي كه در يك پرونده به احمقانهترين شكل ممكن چندين تلفات ميدهند.
اگر سريال را با دقت دنبال كرده باشيد، ناصر به عنوان يك افسر ارشد اطلاعاتي اين حق را به خود ميدهد كه مثلا با ژاله مويد با لحني تحكمآميز برخورد كند، دستور دهد و البته با افعال مفرد وي را مخاطب قرار دهد. در مقابل در برابر يك پسر شيرينعقل به نام هاشم، كاملا آرام ميشود و براي اعتمادسازي او با هم سيگار ميكشند.
حال سوال اينجاست كه اين همه اشكال را چطور يك كارشناس نديده است. چطور متوجه نشده است كه يك تعداد «جوجه تروريست» كه تعداد عوامل دروني و بيرونيشان به زور از تعداد انگشتان دو دست تجاوز ميكند، ميتوانند به اين راحتي جولان دهند و نيروهاي امنيتي ايراني هم يكي پس از ديگر تير بخورند و نقش زمين شوند؟
چه تكنيك لذتبخشی از عملیات اطلاعاتی را در اين سریال ميتوان ديد؟
آيا وزارت اطلاعاتي كه بزرگترين اتفاقات مهم را رقم زده است و پروندههايي به مراتب بزرگتر از اين را شناسايي، رديابي و خنثي كرده است، اينقدر عاجز مانده است. فقط كافي است به آماري كه وزير محترم اطلاعات به مناسبت هفته دولت در آنتن زنده سيما از اقدامات نيروهاي تحت امرش بيان كرد را مرور كنيم. فقط كافي است چگونگي دستگيري افرادي نظير جزايري و ريگي را رصد كنيم و متوجه شويم كاراكترهاي پخمه سريال جيراني هيچ سنخيتي با نيروهاي امنيتي ما ندارند.
بعد از ديدن اين سريال طرز تلقي مخاطب نسبت به نيروهاي اطلاعاتي و امنيتي كشور چه خواهد بود؟
ابلهپنداري مخاطب
كارگردان در اين سريال به راحتي سطح فهم مخاطبان خود را به اندازه بچههاي كوچك تلقي كرده است. اشتباهات زياد ماموران مخفي، صحنههاي اكشن مصنوعي، ديالوگهاي شعاري، قهرمان يكهبزن و... همه و همه ما را ياد فيلمهاي باليوودي مياندازد كه قرار است يك اتفاق بزرگ را به راحتي آب خوردن حل كرد. گويي مخاطب ما در دهههاي پيش زندگي ميكند كه بتواند به راحتي با خاليبنديهاي كارگردان كنار بيايد.
اتفاقات و مکاشفات اطلاعاتی و امنیتی، حتی تعقیب و مراقبتهای وزارت اطلاعات در سریال چه پيچيدگي خاصی دارد؟
آيا مخاطب ميتواند بپذيرد كه ماموریتهاي بزرگ و مهمي چون حفاظت از دانشمندان هستهاي و پیگیری و خنثیسازی فتنههاي دشمنان در این زمینه به دست یک تیم ناکارآمد متشکل از چند جوان خام، آموزش ندیده و به شدت هيجاني و بيمنطق دنبال ميشود؟
آيا مخاطب باور ميكند فرماندهی عملیاتهاي وزارت اطلاعات ميتواند یک نسبتا جوان به شدت احساسی و تحت تاثیر جو باشد؟
آیا مخاطب ميتواند به خود بقبولاند كه وزارت اطلاعات که همیشه سمبل سرعت عمل و عملکرد سربزنگاه است با کشف یک عملیات تروریستی منتظر کامل شدن پازلهاي داستان شده با هزينهاي به اندازه از دست دادن نيروهاي خود و به خطر انداختن جان يك شهروند معمولي نظير سياوش مشرقي، منتظر آشکار شدن بخش جدیدی از عملیات دشمن ميشود؟
آیا بيننده ميتواند اين را نديد بگيرد كه سرتیم یک عمليات اطلاعاتي به یک جوان شیرینعقل و معلومالحال اعتماد ميكند و بر پایه آن یک عملیات به شدت حساس را پیش ميبرد؟
آیا مخاطب باور ميكند كه دشمنان نظام جمهوری اسلامی آنقدر ضعیف و کودن هستند که با جایگزین کردن یک شخصیت غيرواقعي به جای شخص اصلی داستان اصلا متوجه تغییرات نشده و حتي برايشان مهم نخواهد بود که همسر این شخص هيچ شباهتی با همسر واقعی شخصیت اصلی ندارد؟
آیا اين ذهن بيننده را دچار خدشه نميكند كه سازمان یا نهادی به حساسیت سازمان انرژی اتمی آنقدر در جذب نیرو بیتعهد است که یک زن آن هم با روحیات شخصیت نمایش داده شده در سریال به پست حساس مدیریت منابع انسانی گماشته میشود که در مواجهه با معشوق دورانی جوانیاش چنان عنان از کف میدهد که مسئولیت اصلی خود را فراموش میکند و هر ساعتی از روز که میزان عشق قدیمی او فوران میکند کار را رها کرده و به خلوت میرود؟ حتي تغيير پوشش ظاهري ژاله مويد پيش و پس از ازدواج با روانبخش، مهم نبوده است؟
آیا ميشود پذيرفت كه ماموران اطلاعاتي براي مراقبت از يك سوژه اينقدر مهم، به يكي دو نيروي خام و بیتجربه قناعت ميكند؟ فردي كه به راحتي در حين عمليات، در تاريكي شب و بارش تمام نشدني باران شیشه ماشین را پایین میکشد تا هدف گلوله او قرار بگیرد.
سخني با مديران رسانه ملي
پخش برنامههاي تلويزيوني جداي از بحث سرگرمي، يك رسالت ديگر را هم به عهده دارد. اطلاعرساني اتفاق مهمي است كه به عنوان مثال درخصوص اين سريال ميتوانست به احساس امنيت عمومي كمك كند و فضاي بهتر و البته واقعي را پيش روي بيننده قرار دهد.
اما متاسفانه اين اتفاق نيفتاد و عليرغم هزينههاي نه چندان كم مادي، قرار دادن بهترين زمان پخش نه تنها اتفاق اصلي نيفتاد بلكه فضاي سرگرمي هم تبديل به تمسخر مخاطب شد.
شايد بهتر باشد مديران رسانه ملي كمي دقتشان را بالا ببرند. اين اتفاق تازه و بديعي نيست كه برنامههايي ساخته ميشود كه متاسفانه نه تحقيقات درستي را در پي داشته و نه حتي كارشناسان فني به درستي عمل كرده اند. نتيجه اين امر هم در كمترين مقياس، دلزدگي مخاطب و از دست رفتن اعتماد ميشود.
ضمن آنكه انتخاب كارگردان براي يك مجموعه با اين تراز و حساسيت، بررسي بيشتري را ميطلبد كه افرادي انتخاب شوند كه سابقه خوبي در اين زمينه داشته باشند و از حداقلهاي آگاهي و دانش برخوردار باشند.
گزارشي تخيلي از يك مراسم نكوداشت خيالي
مقادیری تقدیر به سریال تعبیر وارونه یک رویا اهدا شد!
این مطلب سیاسی است چراکه موضوعش سیاسی است به همین خاطر نمیتوان واکنش نشان نداد و سکوت کرد. این مطلبی کوتاه در گرامیداشت دستاندرکاران محصولی است که چند شب میهمان خانههاي خیلی از ما ایرانیها بوده است.
به گزارش خبرنگار سياست روز تقدیر از دستاندرکاران "سریال تعبیر وارونه یک رویا" در سالن اجلاس سران با حضور عوامل این سریال دیدنی و پرمخاطب و جذاب برگزار شد. سریال سیاسی - امنیتی تعبیر وارونه یک رویا که به ترور دانشمندان هستهاي ایران و همچنین به عملکرد مثالزدنی نیروهای امنیتی کشورمان پرداخته با حضور مسئولین ذیربط مورد تقدیر و تشکر قرار گرفت.
کارگردان سریال ابتدا پشت تریبون رفت و در سخنان کوتاهی از توجه مخاطبان به این سریال تشکر کرد و از مسئولینی که تیم سازنده سریال را برای ساخت آن یاری رساندند قدردانی نمود.
او در بخش دیگری از سخنان کوتاهش به محتوا و فیلمنامه قوی آن پرداخت و گفت: ما در این مجموعه تلویزیونی سعی کردیم تا به بیننده و مخاطب القاء کنیم که تروریستهاي هستهاي چقدر قوی هستند و در کشور ما به راحتی جولان ميدهند و از همه مهمتر اینکه نشان دادیم سازمانهاي اطلاعاتی و امنیتی ما در وضعیت بسیار مطلوب ضعف قرار دارند که جا دارد از این نیروهای جان بر کف که اینگونه در این زمینه هوشیار هستند تقدیر و تشکر شود.
وی افزود: من این فیلم را ساختم تا بتوانم دینم را به همه ادا کنم به خصوص به همان سازمانی که برای فعالیتهای صلحآمیز است و آن وزارتخانهاي که اسمش را نبر است. همان وزارتخانهاي که آن تروریست معروف را از روی هوا گرفت و آورد پایین بدون اینکه قطره خونی از دماغ کسی بریزد.
یکی از حاضرین در جلسه به یاری کارگردان ميآید و نام آن تروریست را ميگوید و کارگردان هم که فراموشش شده بود ميگوید؛ بله درست است عبدالمالک ریگی منظورم بود.
سپس یکی از مسئولان حاضر برای تقدیر و تشکر از دستاندرکاران سریال تعبیر وارونه یک رویا پشت تریبون قرار گرفت و گفت: هیچ کاری و هیچ فیلم و سریال دیگری نمیتوانست به این خوبی بیدست و پا بودن نیروهای ما را به تصویر بکشد. من واقعاً از کارگردان و نویسنده فیلمنامه آن تقدیر و تشکر ميکنم و امیدوارم که در ساخت و تولید برنامههاي مشابه با این تیم همکاری داشته باشیم.
وی افزود: مخاطبان و مردم عزیزمان به خوبی دیدند که در این فیلم نشان داده شد که چگونه با کارهای اطلاعاتی و امنیتی و ضد جاسوسی اقدام ميشود به ویژه قسمت آخر این سریال که تنها یک نفر به خارج ميرود و همه تیم تروریستی را نابود ميکند. این در حالی است که در بیشتر قسمتهاي فیلم شما ميبینید که این تروریستها هستند که حضور و نفوذ دارند و حتی به راحتی دو سوژه را از کشور خارج ميکنند.
سپس با حضور دستاندرکاران سریال بر روی سن مقادیری تقدیر به آنها اهدا شد.
گیرندههاي خود را دست نزنید؛ از خودتان هم نپرسید که این خبر چرا در گروه سیاسی منتشر شد. برای اینکه درست است که سریال است و فیلم و اینها اما موضوعش که سیاسی - امنیتی است پس به ما مربوط ميشود.