آرشیو نسخه های rss پیوندها تماس با ما درباره ما
مفیدنیوز
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلا                                                                           
صفحه اصلی | سیاسی | اجتماعی | فضای مجازی | اقتصادی | فرهنگ و هنر | معارف اسلامی | حماسه و مقاوت | ورزشی | بین الملل | علم و فناوری | تاریخ چهارشنبه ۲۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ rss
نسخه چاپی ارسال
دفتر مقام معظم رهبری
پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله نوری همدانی
پایگاه اطلاع رسانی آثار حضرت آیت الله مصباح یزدی
سایت اینترنتی حجه الاسلام والمسلمین جاودان
استاد قاسمیان
حجت الاسلام آقاتهرانی
پاتوق كتاب
شناخت رهبری
عصر شیعه
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی
صدای شیعه
عمارنامه
شبکه خبری قم

تبلیغ فرقه کیهانی در برنامه «هفت»




تاریخ: ۲۱ آذر ۱۳۸۹

به گزارش مفید نیوز به نقل از مشرق، در برنامه «هفت» جمعه شب، گزارشگر این برنامه به سراغ تعدادی از بینندگان فیلم «آناهیتا» در یکی از سینماهای تهران رفته و نظرات آنها را به تصویر می کشد. اما گزارشگر در بین نظر دهندگان به سراغ زنی می رود که به صراحت به تبلیغ فرقه انحرافی «عرفان کیهانی» (معروف به حلقه، عرفان حلقه یا حلقه کیهانی) پرداخته و به بهانه خوشامد شخصی از سوژه فیلم آناهیتا یعنی ذی شعور بودن آب و تمام ذرات عالم به وجود همین موضوع در این فرقه می پردازد و اظهار می دارد که در این رابطه اطلاعات زیادی دارد. جالب اینکه صدای این زن در حالی پخش شد که تصویر وی به نمایش درنیامد.

موضوع آب در فیلم آناهیتا مربوط به کشف یک محقق ژاپنی از واکنش بلورهای آب در برابر احساسات انسانی حکایت دارد. از سوی دیگر بسیاری از فرقه های وارداتی که عناوین پرطمطراق عرفانی را یدک می کشند از مباحثی چون ذی شعور بودن عالم به عنوان دستاویز برخی اعتقادات انحرافی خود (از جمله شعور و انرژی‌های کیهانی) بهره برده و به همین منوال تا جایی پیش می‌روند که حتی خالقیت خداوند را زیر سوال برده و انرژی های کیهانی را جایگزین پروردگار عالم می کنند. در برخی از فرقه‌ها، مناسک ویژه‌ای برای کسب و جذب انرژی‌های کیهانی نیز تعلیم داده می‌شود.
به همین بهانه یکی از تحلیلهای فرقه کیهانی به نقل از سایت راسخون در ادامه می‌آید:



اصل: « هنگامی که انسان درخواستی داشته باشد، مستقیماً از خدا درخواست می کند ( فاستقیموا الیه )، فصلت، 6، ولی جواب درخواست از طریق شبکه شعور کیهانی ( یدالله ، روح القدس ، جبرئیل ) پاسخ داده خواهد شد. [ !!! ] » ص87.
در این اصل از عرفان کیهانی ، مبدع این عرفان استناد اصل خود را بر آیه 6 سوره فصلت نهاده است و از آن استنباط نموده که انسان هر درخواستی را که داشته باشد، مستقیماً از خدا طلب می نماید. این قسمت از اصل صحیح می باشد و با مبانی اسلامی تعارض ندارد، اما آیه ای که جهت استناد به آن آورده است اولاً اشاره به این ندارد که انسان در درخواست هایش مستقیم از خدا درخواست می کند، بلکه معنای صریح آیه این است که :پس بسوی او روی آورید، یا به سوی او مستقیم شوید. مراد از لفظ فاستقیموا در آیه 6 سوره فصلت، روی آوردن و مستقیم شدن به سوی خداوند و بندگی اوست، نه مستقیم با خدا صحبت کردن و از او درخواست نمودن. درخواست از خداوند را از آیات دیگری مانند: ادعونی استجب لکم می توانی استخراج نمود. ثانیاً مبدع عرفان کیهانی از روی سهو و یا احتمالاً جهل به جای لفظ فاستقیموا در آیه 6 سوره فصلت، لفظ فاستقیموا را در کتاب خود آورده است که از نظر معنا تفاوت دارد و نشان از کم توجهی و عدم دقت نظر نویسنده آن می باشد. در ادامه اصل خود بیان می دارد که خداوند برای استجابت درخواست انسان خود وارد عرصه نمی شود و بواسطه ی شعور کیهانی که همان یدالله، روح القدس، جبرئیل و... است امورعالمه را اداره می نماید. استناد قرآنی مطلب خود را نیز در پاورقی به آیه 51 سوره شوری، برمی گرداند.
در آیه51 سوره شوری خداوند مسئله تکلم با خداوند را مطرح می نماید و بیان می دارد که هیچ بنده ای نمی تواند با خدا تکلم نماید مگراینکه یا به او وحی شود یا از پس پرده غیب به او الهام شود یا اینکه فرشته وحی برای او پیامی را بیاورد. در واقع در این آیه مراتب وحی الهی را برای پیامبران بیان می دارد و برای غیر پیامبران مثل حضرت مریم و مادر حضرت موسی را نیز در این آیه بیان می دارد. آنچه مهم است این است که این آیه پیرامون مراتب تکلم خداوند با پیامبران و اولیا، الهی را بیان می کند و مراتب وحی را توضیح می دهد، اما مبدع عرفان کیهانی، موضوع جواب دادن درخواست بندگان راتوسط شعور کیهانی، از آن استنباط نموده است. در این آیه از لفظ یکلمه الله استفاده شده است و به هیچ عنوان معنای «جواب درخواست» از آن مستفاد نمی شود.
نکته انحرافی بسیار خطرناک که در این اصل ارائه شده است این است که خداوند اجابت درخواست بندگان و تدبیر امور عالم از مخلوقات کمک می گیرد و خود دخالت نمی کند. این اصل قائل به یک واسط میان خالق و مخلوق می باشند. اگر برای تدبیر امورعالم و انجام امور عالم، به غیر از خدا چیزی دیگری را دخیل بدانیم، دچار شرک افعالی نسبت به خدا شده ایم. خداوند در انجام امورعالم نقش اصلی و یگانه را دارد، نقشی که فرشتگان و دیگر اسباب و علل ایفا می نمایند. در اراده الهی و خواست خداوند قرار دارد نه اینکه خود دارای اصالت و نقش واسطه ای باشند. خداوند در آیات مختلف قرآن حضور علنی و رسمی خود را در کوچکترین اتفاقات عالم گوشزد می نماید: سوره اعلی، آیات 1 الی 5: نام پروردگار بلند مرتبه ات را به پاکی یاد کن. آن خدایی که خلق کرد و به حد کمال رسانید، آن خدایی که اندازه داد و هدایت نمود، آن خدایی که گیاه را از زمین رویانید، و آن را گاه خشک و سیاهش گردانید.
در این آیات حضور ودخالت مستقیم خداوند را حتی در رویاندن و خشکاندن گیاهان تأکید می کند. مگر اینکه براساس عرفان کیهانی بگویم منظور از این رب در این آیات همان شعور کیهانی می باشد! این دقیقاً همان عقیده ای است که مشکران زمان پیامبر داشتند. مشکران برای خالقیت خداوند و ذات الهی، شریک قائل نبودند، بلکه برای ربوبیت و توحید افعالی خداوند شریک قائل می شدند که آیات قرآن به طور صریح حضور ذات الهی را در تمام امور عالم تأکید می کند. آیات سوره الرحمن نیز مؤید این نکته می باشند.
مبدع عرفان کیهانی، در قسمت اول این اصل، نقش حجت خدا و انسان کامل را در ارتباط میان انسانها و خداوند در نظر نگرفته است و بیان نموده که انسان می تواند بدون واسطه و مستقیماً با خداوند ارتباط برقرار نماید و از خدا درخواست نماید. اما در معارف شیعه و عرفان شیعی بین انسانها و خداوند، حجت خدا واسط می باشد. انسان کامل یا حجت خداوند. جایگاه واسطه فیض را دارد و ارتباط ما با خداوند و توفیق دعا، هدایت و درخواست از خداوند، بواسطه وجود حجت خدا ممکن می باشد. «این باب الله الذی منه یوتی- این وجه الله الذی الیه یتوجه الاولیاء- این السبب المتصل بین الارض والسماء؛ کجاست درگاه خدا که از او وارد شوند؟ وجه الهی که بسوی او متوجه شوند دوستان؟ کجاست آن واسطه و سبب متصل میان زمین و آسمان؟(1)
در واقع در عرفان شیعی، امام هم واسطه ارتباط با خدا می باشد و هم واسطه نزول رحمت و نعمت های خداوند است حجت خدا دعوت کننده خلق به سوی خداست و باب ارتباط خلق با خالق می باشد. حیات، هدایت، رشد، نعمت،...بشر، همگی بواسطه وجود حجت خداوند بر زمین می باشد.
السلام علیک یا داعی الله و ربانی آیاته، السلام علیک یا باب الله و دیان دینه،...
سلام بر تو ای دعوت کننده مردم به سوی خدا و پرورنده آیات او، سلام بر تو ای باب رحمت خداوند و حاکم و مدبر دین او،...(2)
مبدع عرفان کیهانی برخلاف آنچه که در ابتدای کتاب خود ادعا می کند و این عرفان را برگرفته از عرفان شیعی می داند، دراصول ارائه شده این عرفان، امام و حجت خدا را در عرفان و خلقت حذف می نماید و همان سیاستی را دنبال می کند که عرفان برخی از گرایش های صوفیه، بهائیت، یهود و... دنبال می کنند.
تنها تفاوت عرفان شیعی، وجود و حضور دائم خداوند و حجت خدا می باشد و هر مکتبی که حضور خدا را به حاشیه ببرد و نقش واسطه فیض بودن انسان کامل و حج خدا را در نظر نگیرد، عرفانی انحرافی می باشد. عرفان کیهانی، در مثلث انسان،خدا، شعور کیهانی، جایی برای حجت خدا قائل نیست و امام و حجت خدا نقشی ندارد؛ مگر آنکه امام معصوم و خلیفه الهی را نیز زیر مجموعه شبکه شعور کیهانی فرض نمایند که در این صورت امام و حجت خدا مصداق عینی و تجسم انسانی ندارند و تنها یک شعور هوشمند در جهان می باشد، که این عقیده وجود حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف- را نفی می نماید و بودن و حضور وحی بودن ایشان را منکر می شود که این عقیده بر خلاف مبانی اسلامی می باشد و حضرت حجت و بقیه امامان و پیامبران بعنوان حجت الهی و انسان کامل، صورت و جسم انسانی داشته اند.
بررسی و تحلیل عرفان کیهانی (3)
«رسولاً مبشرین و منذرین لئلا یکون للناس علی الله حجه بعد الرسل و کان الله عزیراً حکیماً؛ رسولانی که بشارت دهند و بترسانند، تا آنکه پس از فرستادن این رسولان ، مردم را بر خدا حجتی نباشد، و خدا مقتدر و کارش بر روی حکمت است»(3)
حضرت علی (ع) در بیان ضرورت وجود حجت های الهی می فرمایند: «لا تخلوا الارض من قائم لله بحجه...» زمین، از کسی که حجت خداست خالی نمی ماند.(4)
امام هادی نیز می فرمایند: «ان الارض لاتخلوا من حجه و انا والله ذلک الحجه؛ زمین هرگز از حجت خالی نمی ماند و به خدا قسم من آن حجت هستم.» (5)
امیرالمؤمنین علی (ع) می فرمایند: «بار خدایا! همواره باید حجتی در روی زمین باشد که بندگانت را به سوی دین تو رهنمون شود... حجت تو؛ یا ظاهر خواهد بود که اطاعت نخواهد شد و یا از دیده ها غایب بوده که انتظارش را خواهند کشید.»(6)
حضرت ولی عصر علیه السلام نیز در نامه ای که به نایب اول خود می نویسد، می فرماید: «مگر نمی دانید که زمین هرگز خالی از حجت نخواهد بود؟ یا ظاهر و آشکار، و یا غایب و پنهان.» (7)
«بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبتت الارض و السماء» (8) «لولا الحجه ، لساخت الارض باهلها» (9)
بااین مقدمات که جز، معارف شیعه در عرفان اسلامی می باشد، مشخص می گردد که حجت خدا جایگاه واسطه فیض در هدایت و نزول نعمت و رحمت را بر موجودات داراست، اما این جایگاه در مثلث اومانیستی عرفان کیهانی دیده نمی شود.
می توان این احتمال را داد که هدف پشت پرده عرفان کیهانی، حذف جایگاه امام و حجت خدا در عرفان و زندگی انسانها می باشد.
اصل: «رند به کسی اطلاق می گردد که هم به واقعیت توجه دارد و هم به حقیقت. در عرفان کیهانی (حلقه)، براساس مرام رندی، نه واقعیت فدای حقیقت شده و نه حقیقت فدای واقعیت می شود. و رند کسی است که در واقعیت، به دنبال حقیقت می گردد و بالعکس، یا به عبارتی هم قادر به دیدن واقعیت باشد و هم حقیقت. ص87».
نویسنده کتاب عرفان کیهانی دراین اصل پیرامون کلمه رند تعریفی ارائه داده و براساس آن تعریف چارچوب عملکردی رند را بیان نموده است و براساس آن یکی از اصول عرفان خود را ارائه نموده است.
آنچه جای تأمل دار این است که معنای لحاظ شده در این اصل، پیرامون کلمه رند از کلام منبع عرفانی و ادبی اتخاذ شده است؟ آیا در تعریف رند در اصطلاحات عرفانی و ادبیات عرفانی، همین معنا مراد است؟
منظور مبدع عرفان کیهانی از واقعیت و حقیقت چه می باشد؟ چرا نویسنده منظور خود و تعاریف این دو مطلب را واضح ارائه نداده است؟ کلی گویی و مبهم گویی فرصت هر نوع برداشت و انحرافی را ایجاد می کند. فدا کردن واقعیت برای حقیقت و یا بالعکس به چه معنا می باشد؟ آیا منظور نگارنده از واقعیت رئالیسم می باشد و منظور از حقیقت ایدآلیسم؟ آیا منظور از واقعیت، وضع موجود است و مراد از حقیقت وضع مطلوب؟ متأسفانه تا تعریف دقیقی از نویسنده پیرامون این مطالب نداشته باشیم. هر برداشتی می توان از این مفاهیم داشت. تنها تعریفی که در این اصل ارائه شده، تعریفی رند می باشد.
قبل از آنکه به بررسی تعریف ارائه شده در عرفان کیهانی بپردازیم،مختصری از تعریف رند در عرفان اسلامی و ادبیات عرفانی ایران را ارائه می نماییم تا تفاوت میان این دو تعریف مشخص گردد.
در عرفان اسلامی و ادبیات عرفانی، قبل از سنائی، رند معنای منفی داشته است. رند در ادبیات قبل از دوره سنایی به افراد لا ابالی، هرزه، فاسد و بی بندوبار گفته می شده که عمر خود را در مراکز فساد و گناه طی می کرده است. اما سنایی با وارد کردن معنای جدیدی از رند در ادبیات عرفانی، معنای اصطلاحی آن را تغییر دارد و به مروراز لفظ رند برای اصطلاحات و مفاهیم عرفانی استفاده گردید.
درادبیات سنایی رند به کسی گفته می شد که از گرایشهای دنیایی و مظاهر دنیا خسته و دلزده شده است و بر اثر این دلزدگی دچارحالت لاابالی گری نسبت به دنیا شده است. پس از سنایی، عطار و مولوی نیز در تغییر اصطلاحات عامیانه و استفاده از آنها در ادبیات عرفانی، تلاش نمودند که می توان به مفاهیم می، ساغر، معشوق و... در ادبیات عرفانی عطار و مولوی اشاره نمود.
اما کاملترین معنای رند را حافظ در اشعار خود ارائه نمود. رند در شعر حافظ مظهر انسان کامل و عارف و اصل می باشد که نسبت به شریعت تقید شدید دارد و از شریعت به حقیقت دین و هستی می رسد. رند با هر مانع دنیایی که بر سر راه رسیدن به حقیقت عالم باشد به شدت برخورد می کندو حاضر نیست در راه رسیدن به هدف سلوک خود ذره ای از اعتقاداتش و ایمانش را قربانی اهداف دنیایی نماید. رند به هیچ عنوان از غیر خدا ترسی ندارد ودر قید و بند ظواهر و اعتبارات دنیایی نمی باشد. رند با شجاعت در مسیر سلوک خود و استقامت بر اصول خود پیش می رود و با شجاعت در ارائه و حفظ ایمان از صفات رند است. رند خود را از صفات بشری خالی نموده است و نفس خود را کشته است و راه را ادامه می دهد تا به مقصد برسد. رند شخصیتی مثبت دارد و نکات منفی را از درون خود زدوده است رند مظهر عارف کامل، پیر، دلیل راه، دست گیر و خضر راه می باشد.(10)
این معنا و تعابیری است که در عرفان اسلامی ایرانی از رند ارائه شده است. حال تعریفی که عرفان کیهانی پیرامون رند ارائه داده است با کدام یک از معانی بالا قربت دارد؟ تعریفی که عرفان کیهانی از رند ارائه می دهد هیچ جایگاه در عرفان اسلامی-ایرانی ندارد و نتیجه ای که از این تعریف گرفته شده است نیز دارای اشکال می باشد. اینکه در عرفان کیهانی واقعیت فدای حقیقت نشود و حقیقت نیز فدای واقعیت نگردد، یک تناقض آشکار می باشد. اگر حقیقت را مطلوب خود بدانیم و واقعیت را وضع موجود، باید از واقعیت حرکت کرده و گذر نماییم و به حقیقت و مطلوب خود برسیم. پس واقعیت را باید پلی برای رسیدن به حقیقت دانست و از آن گذر کرد. راضی بودن به واقعیت و وضع موجود، ما را ازحرکت در ابعاد مختلف باز می دارد. حرکت چه درسلوک باشد چه در جامعه سازی و چه درعمران و... اگر واقعیت موجود را پذیرفت، ساکن خواهد شد و وتوقف خواهد نمود. پس نمی توان گفت نباید واقعیت را فدای حقیقت نمود. تمام تلاش انبیا، و اولیا الهی مبارزه با واقعیاتی است که با حقیقت دین تضاد دارند. اگر واقعیتی با حقیقت دین سازگار باشد، در جایگاه حق قرار دارد و تضادی با حقیقت ندارد و جزئی از آن می باشد. اما واقعیت که حق نیست با حقیقت در تعارض است و باید از بین برود.
اگر ما بدور معیارحق، واقعیت و حقیقت را در کنار هم بپذیریم، دچار نسبی گرایی در حق و حقیقت شده ایم. قسمتی از باطل را که واقعیت است بخاطر مصالحی پذیرفته ایم و قسمتی ازحق را که حقیقت است بخاطر تعارض با باطل و واقعیت، ذبح می کنیم و دچار نسبی گرایی در حق گرایی و تساهل و تسامح در عمل به حق می شویم. تساهل وتسامح در حق محوری و عمل به حق ، ریشه در لیبرالیسم و اصالت اباحه دارد.
اصل لیبرالیسم ریشه در اباحی گری و مباح دانستن همه چیز دارد. اباحی گری یعنی حلال دانستن هرچه حرام است و ترک واجبات و مکروهات و مستحبات و اصالت دادن به مباح درعمل خود.
لیبرالیسم به معنای آزادی از قید و بند دین می باشد یعنی آزادی از واجبات و محرمات دین.(11)
با مشخص شدن گرایش لیبرالی عرفان کیهانی ، ریشه های انحرافی ، غربی و یهودی آن آشکار می گردد.در صفحه 89 و 91 کتاب عرفان کیهانی، در اصل از این عرفان بیان شده است که بیشتر شبیه دستورالعمل تشکیلاتی برای افراد یک سازمان امنیتی می باشد. در این دو اصل به بهانه دوری از منیت و شرک و کثرت گرایی و اجتناب از من دون الله و اجتناب از برتری طلبی،افراد تشکیلات عرفان کیهانی را از هرگونه گرایش فردی و عمل خودسرانه و ایجاد شاخه در این عرفان بر حذر داشته است.
طبق این دو اصل، عضو عرفان کیهانی باید مطیع محض حلقه و رهبر عرفان کیهانی باشد و از مطرح نمودن خود و نسبت دادن چیزی به خود و معرفی عرفان کیهانی به غیر از این نام، اجتناب نماید. این رویه جز، اصول فرقه های انحرافی می باشد که تلاش می کنند فرد را تحت کنترل خود داشته باشند و هرگونه عمل خودسرانه و فردی را به شدت نهی می نمایند. در سازمان های جاسوسی و تشکیلات مخفی فرقه گرایانه، فرد باید کاملاً مطیع سیاست های سازمان باشد. همین سیاست گذاری را در سازمان مجاهدین خلق و دیگر گروه های انحرافی فرقه گرا می بینیم.
عرفان کیهانی این سیاست های کنترلی را تحت عنوان اصول عرفان ارائه می دهد تا قابل پذیرش مخاطبان خود باشد.
اصل: «هرمسیر که انسان در مسایل ماورایی دنبال می نماید، می تواند در دو جنبه قدرت و یا کمال به کار گرفته شود. در عرفان کیهانی (حلقه)، مسیرهایی که به قدرت منتهی گردد، مورد نظر نبوده لذا فقط مسیر کمال ارزشمند شناخته می شود.»ص91.
دراین اصل هدف عرفان و رسیدن به امور ماورایی را دو موضوع معرفی نموده است، اول میل قدرت طلبی، دوم، میل کمال خواهی. نویسنده منظور خود را از کمال خواهی را واضح بیان نکرده است. کمال به چه معناست؟ آیا کمال رسیدن به مقامات بالای عرفانی است؟ کمال می تواند شامل قدرت نیز باشد. یعنی کسی که دارای قدرت می باشد، بدنبال نوعی کمال بوده و کمال خود را در قدرت می دانسته است. در این اصل نیز با کلی گویی پیرامون مفهوم کمال، هر دوبرداشتی می توان نسبت به آن داشت.
مطلب دیگر اینکه اگر عرفان و امور ماورایی به دنبال کمال و قدرت هستند، اصل بندگی خداوند و رسیدن به اوج بندگی و عبودیت کجا مطرح می گردد؟آیا مراد از کمال،عبودیت خداوند است؟ اگر بنده ای قصد رسیدن به کمال بندگی خدا را بجای آورد، آیا به مقام بندگی خواهد رسید؟ اصل در بندگی اخلاص در عمل برای رضای خدا می باشد نه برای کمال گرایی. اصل در عرفان اخلاص داشتن نسبت به خداوند است و خود را ندیدن. مالکی که هنوز خود را می بیند و به دنبال کمال خود است، کجا به معنای عرفان و حقیقت عرفان دست یافته است.
اصل در عرفان ترک خود گفتن و ندیدن خود و خواهش های نفسانی است و کمال خواهی بشر نیز یکی از خواسته های نفس اوست. عرفان به انسان می گوید: مطیع امر مولا باش و در مولای خود غرق شو و نیست شو. سالکی که غرق در معارف الهی است و درمسیر بندگی گام برمی دارد، جز خدا و اطاعت او چیزی نمی بیند، خودی نمی بیند تا برای خود کمال طلبد. اصل آغاز عرفان نیز اطاعت خداوند است برای رضای خدا نه برای رسیدن به کمال. آنچه در این اصل ازعرفان کیهانی ارائه شده است، عرفان نفس گرا و هوی پرست می باشد که هنوز از بندگی منیت خارج نشده و میان قدرت و کمال، کمال را برمی گزیند، بدون آنکه بداند کمال چیست.
---------------

پی نوشت ها :
1- مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، ص257، دعای ندبه.
2- صحیفه مهدیه، سید مرتضی مجتهدی سیستانی، ص561، زیارت آل یاسین.
3- قرآن کریم، سوره نسا، آیه 165.
4- نهج البلاغه، کلمات قصار، ص147.
5- کمال الدین، ج2، ص512.
6- غیبه نعمانی، ص 68.
7- منتخب الاثر، ص207، غیبه نعمانی، ص7، غیبه طوبی، ص132، بحارالانوار، ج52، ص 92.
8-مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، دعای عدیله.
9- اصول کافی، ج10.
10. حافظ نامه، خرم شاهی، از کوچه رندان، عبدالحسین زرین کوب.
11-اشاراتی درباره لیبرالیسم در ایران، شهریار زرشناس.



نام(اختیاری):
ایمیل(اختیاری):
عدد مقابل را در کادر وارد کنید:
متن:

کانال تلگرام مفیدنیوز
کلیه حقوق محفوظ است. نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع ميباشد.