« صهیونیستها مقبره شهید عزالدین قسام را در حیفا تخریب کردند.» این عنوان خبری بود که چند ماه پیش بر سایتهای خبری حک شد و موجی از اعتراض و اندوه را در میان مجاهدان سراسر جهان اسلام به وجود آورد. با وجود آنکه چنین رفتاری در میان صهیونیست ها مسبوق به سابقه است، اما چنین حمله و توحشی آن هم در چنین روزهایی…
که روزهای بهار عربی و فروریختن کاخ آمال امپریالیسم در منطقه استراتژیک خاورمیانه است، نشان از نگرانی رو به فزونی رژیم صهیونیستی از تفکراتی دارد که قسام به عنوان اسطوره مبارزه اسلامی در فلسطین مبدع و موجد آن محسوب میشود.
*************************
«آیا شما مؤمنید؟! گمان نمیکنم! اگر شما مؤمن واقعی بودید عزت نفس مؤمنان را نیز داشتید، اما میدانم که اگر پایتان را از این مسجد بیرون بگذارید و یک سرباز استعمارگر انگلیسی به شما امر کند که نزدش بروید، شتابان این کار را خواهید کرد.»
گوشهای از یک سخنرانی پرشور شهید عزالدین قسام
در اواخر سال ۱۳۱۳ در حیفا
« صهیونیستها مقبره شهید عزالدین قسام را در حیفا تخریب کردند.» این عنوان خبری بود که روز پنجشنبه بر سایتهای خبری حک شد و موجی از اعتراض و اندوه را در میان مجاهدان سراسر جهان اسلام به وجود آورد.
با وجود آنکه چنین رفتاری در میان صهیونیست ها مسبوق به سابقه است، اما چنین حمله و توحشی آن هم در چنین روزهایی، که روزهای بهار عربی و فروریختن کاخ آمال امپریالیسم در منطقه استراتژیک خاورمیانه است، نشان از نگرانی رو به فزونی رژیم صهیونیستی از تفکراتی دارد که قسام به عنوان اسطوره مبارزه اسلامی در فلسطین مبدع و موجد آن محسوب میشود. بازخوانی روایت قسام، پرده برداشتن از ماجرایی است که دلیل واهمه گسترده صهیونیستها از مشی فکری او را آشکارتر خواهد کرد؛ قسامی که امروز از حدود یک شخصیت فراتر رفته و به یک الگو، اسطوره و مدل حرکت در میان گروه های اسلام گرای مبارز فلسطینی مبدل شده است.
عزالدین قسام کیست؟
شهید عزالدین قسام در ۲۸ آبان ۱۲۶۱ شمسی در روستای جبله در بخش لازقیه سوریه امروزی، که در آن دوره قسمتی از امپراتوری عثمانی بود، دیده به جهان گشود. او در ۱۴ سالگی و به تشویق پدر برای یادگیری علوم دینی راهی قاهره و دانشگاه الازهر شد، اتفاقی که به بزرگترین شانس زندگی او در سیر تربیت جهادی تبدیل شد. او در الازهر شاگرد شیخ محمد عبده، شارح نهجالبلاغه و شاگرد معروف سید جمال الدین اسدآبادی، بود و سال ها حضور در کنار عبده از قسام یک عالم دینی با نگاهی نو ساخت.
نگاهی که نوید یک آینده پرشور را برای جهان اسلام میداد و میکوشید تا از ورای اختلافات مذهبی، که دستمایه جدیترین توطئههای استعمار برای استحمار تودهها در سرزمین های اسلامی بوده و هست، مسئله تقریب مذاهب اسلامی را برای هدف گرفتن امپریالیسم و رشد و شکوفایی دوباره تمدن اسلامی در پیش بگیرد.
قسام خیلی زود این روحیات را بروز داد. در سال ۱۲۹۰ شمسی، مقارن با حمله ناوگان ایتالیا به طرابلس و قصد اشغال سرزمین لیبی، قسام دست به حرکتی گسترده در منطقه لاذقیه زد و حتی برای تهیه سلاح و اعزام نیروها به بندر اسکندرون برای عزیمت به لیبی و مبارزه با استعمار، خانه شخصیاش را فروخت. اما انعقاد معاهده سایکس – پیکو[۱] و واگذاری منطقه لاذقیه، که جزئی از سوریه منظور شده بود، به فرانسویها، کار را خراب کرد و استعمار فرانسه کوشید تا قسام را بازداشت و صدایش را خفه کند.
به همین دلیل او ناچار شد تا به فلسطین کوچ کند. فلسطینی که در آن ایام در مسیر یک طرح کاملا استعماری و حساب شده تحت قیمومیت انگلیس قرار گرفته بود تا به محلی برای تشکیل میهن ملی یهود زیر نظر صهیونیست ها مبدل شود، به همین دلیل سرهربرت ساموئل یهودی به عنوان نماینده دولت فخیمه بریتانیا، مسئول تسریع این ماجرای شوم شدهبود.
شعلههایی که در حیفا زبانه کشید
قسام در فلسطین به شهر حیفا رفت. در حیفا مسجد استقلال به پایگاه او مبدل شد و در کنار شغل تدریس، مردم که او را خطیبی توانا یافتهبودند در شنیدن سخنرانیهای شورانگیزش سر از پا نمیشناختند. آن روزها فلسطین شاهد موج گسترده مهاجرت یهودیان اروپایی بود.
اتفاقی که گاهی با واکنشهای جدی روبه رو میشد و قیام هایی مانند قیام بُراق و مبارزات گروه احمد طافش[۲] را رقم زد. اما این حرکتها هیچگاه تأثیری پایدار را بر مردم باقی نمینهاد و اصولا فلسطین در شرایطی نبود که چنین حرکتهایی به بیداری مردمی بینجامد، مردم به تازگی از زیر یوق افندیهای پر مدعای تُرک نجات پیدا کرده و هنوز طعم شیرین آزادی را نچشیده به درد وخیمتر استعمار و هجوم صهیونیستها دچار شده بودند. قسام با علم به این موضوع و درک خطر عظیم مهاجرت یهودیان کوشید تا بنیان این مبارزه به حوزهای جز ملیگرایی بکشاند و چه حوزهای بهتر و عمیقتر از بهرهبردن از اندیشه اسلامی اصیلی که او بر مبنای نگاه اتحاد جهان اسلام سیدجمالالدین اسدآبادی در جامع الازهر و زیر نظر عبده آموخته بود.
این ترتیب او دو حوزه را برای فعالیت برگزید. دو حوزه ای که امروز نیز به شدت مورد توجه گروههایی در فلسطین است که مشی مبارزه خود را اسلامی میدانند و نه ملی. حوزه اول تنویر افکار عمومی بود و حوزه دوم تشکیل سازمانی منظم و باقاعده برای آغاز مبارزات زیرزمینی در شرایط اختناق و تسلط گسترده استعمار، تسلطی که با جهل مرکب مردم ارتباطی تام و تمام داشت.
مردم فرا خوانده میشوند
به دنبال این تصمیم سخنرانیهای معروف و هدفمند او در مسجد استقلال آغاز شد. حرف های او دیگر یک سلسله مواعظ مذهبی خشک و خالی نبود. او که مهارتی عجیب در سخنرانی داشت از هر حربهای برای بیدار کردن مردم کمک میگرفت. روزی در مسجد و در خلال نماز جمعه، در حالی که نمازگزاران محو سخنانش بودند به ناگاه تفنگی را به بالای سر برد و فریاد زد :« هرکس به خداوند و روز واپسین ایمان دارد باید چنین وسیلهای را تهیه کند.»
با چنین سخنانی او رسما مردم را به جهاد با استعمارگران و صهیونیست ها فرا میخواند. در درس تفسیر، او علاقهای خاص به آیات جهادی نشان میداد و به ویژه در تفسیر آیه « واعدوا لهم ما استطعتم من قوه» میکوشید تا مردم را به شکلدهی نوینی از مبارزه مسلحانه، بر مبنای تواناییهای حداقلی آن ها سوق دهد. با این حال مردم هنوز برای درک این موضوع به بلوغ کامل نرسیده بودند. با وجود نفوذ معنوی او، تعداد قابل ملاحظهای به او نپیوستند. اما این چیزی نبود که قسام را از راهش منصرف کند.
مجموعهای برای الگو بودن
حلقههای زیرزمینی او به منظمترین و قویترین سازمان مبارزاتی علیه صهیونیست ها مبدل شد که تا سالهای طولانی بعد و لااقل تا تشکیل حزبالله در لبنان و حماس و جهاد اسلامی در فلسطین، نظیری را نمیتوان برایش یافت. کسی نمی داند که او چه نامی بر این سازمان نهاده بود، اما آنچه شهرت یافت « سازمان جهادی » بود که پس از شهادتش به سازمان قسام و قسامیون تغییر نام داد؛ اما موضوعی که کمتر به میان آورده میشود شباهت جدی این نوع رفتار با همان تزی است که سیدجمالالدی اسدآبادی برای روبرویی با غرب و ضمن مطالعه بر روی فراماسونری بدان رسیده بود و اگر در همان زمان موفق و کامل عمل میکرد، راه نفوذ استعمار را برای همیشه در سرزمینهای اسلامی می بست.
نکته مهمی که قسام بدان توجه داشت این بود که بر خلاف حوزه اول فعالیت، حوزه تشکیلاتی او باید از اصل جدی مخفیکاری بهره ببرد. او نیروها را شخصا و بعد از بررسی و تحقیق مناسب بر میگزید. به آن ها آموزش های لازم را میداد و جهت ورود به گروه ضمن اخذ قسم، مراسمی را بر مبنای ایدئولوژی اسلامی برایشان برگزار میکرد. این رفتارها برای جوانان مسلمان چنان دلانگیز بود که حاضر میشدند از دل و جان خود را در راه اهداف گروه قسام فدا کنند.
آموزشی بر بنیان ایمان
بنیان آموزش های تئوریک عزالدین قسام بر مبنای اسلام بود و او هرگز حاضر نشد بر مبارزه مقدس ننگ ملیگراییهای بیفایده و آنچنانی عربی را بنشاند. صبحی یاسین متفکر معاصر فلسطینی در اینباره میگوید:« قسام، ایمان به خداوند متعال را نخستین شرط پیوستن به جرگة همرزمان خویش قرار داده بود » او در بیان اندیشههای خود به اعضا، جهاد مسلحانه را یگانه راه رهایی ملتهای مسلمان از زیر یوق استعمار معرفی میکرد.
نگاهی که کم و بیش در همان زمان از سوی مجاهدان سایر سرزمینهای اسلامی، نظیر میرزا کوچکخان جنگلی درایران، دنبال میشد و مطالعه دقیق بر روی این نظرات خود پرده از یک جریان گسترده برای رهایی سرزمینهای اسلامی از زیر سلطه استعمارگران برخواهدداشت، نگاهی که بر خلاف خواست غرب هیچگاه از بین نرفت بلکه در تار و پود افکار مسلمانان منطقه باقی ماند و نیم قرن اخیر فرصت بروز و حضور یافت.
قسام برای ایجاد یک پشتوانه قوی مذهبی به سراغ مفتی بزرگ دمشق[۳] رفت و از او فتوایی بدین مضمون اخذ نمود که پیکار با استعمارگران انگلیسی و یهودیان جهت ممانعت و جلوگیری از ایجاد موطن ملی یهود در فلسطین جایز و لازم است. او پس از اخذ این فتوای دینی پرده از کنه اعتقاداتش برداشت و هدف غایی و نهایی جهاد را برپایی یک حکومت اسلامی عنوان کرد و گفت:« چنانچه موفق شویم منبع اصلی قانون اساسی آینده ما قرآن خواهد بود.»
به همین سبب مبارزان قسامی مکلف بودند آیات جهاد را حفظ کنند و به مطالعه جنگ های صدر اسلام بپردازند. آن ها برخلاف گروههای ناسیونالیست عربی که سال ها آرمان اسلامی فلسطین را به بازی گرفته و طرفی نبستند، میدانستند که چه میخواهند و به دنبال چه هستند.
احمد شقیری که در دورهای به ریاست ساف (سازمان آزادیبخش فلسطین) رسید و خود را آلوده به اعتقادات رنگین ناسیونالیستهای عرب کرد، مدتی را با قسامیون سپری کرده و اعتراف میکند که :« تعابیری از قبیل پیکار مسلّحانه و حرکت ملی بر زبانشان جاری نمیشد، بلکه تعابیر سادهای که از منبع زلالتر و والاتری سرچشمه میگرفت، به کار میبردند. تعابیری چون ایمان و جهاد در راه خدا. اینان قومی ساخته و پرداختة ایمان بودند.» قسام پیش از آموزش نظامی و فنون رزمی به پیروانش، به آن ها میآموخت که ابتدا باید در جهاد اکبر، جهاد با نفس، به برتری رسند. دعا، نماز، روزه، کمک به فقرا و مانند این ها از اصول و منش های فکری لایتغیر قسامیون بود.
آماده برای جهاد
با چنین شیوهای قسام توانست در مدت قریب به ۱۰سال و تا ۲۰ آبان ۱۳۱۴ شمسی ۲۰۰ مجاهد و ۸۰۰ هوادار را در قالب ۱۲ گروه جهادی که هرکدام فعالیت محرمانه و جداگانه داشتند، پیریزی کند. آن ها با جمع آوری هزار قبضه سلاح پایگاهی تسلیحاتی را در لازقیه تدارک دیده بودند. پیش از آن گروههای تبلیغی قسام کار تهییج مردم را برای همراهی با قیام آینده آغاز کردند که درنهایت به قیامی گسترده موسوم به قیام براق ختم شد و با استناد به سخنان خود قسام، سه تن از سران اصلی آن[۴] شاگردان شخص او محسوب میشدند.
قسام با نگاهی موشکافانه به سیل مهاجرت دوم یهودیان از ۱۳۱۴، این سال را برای آغاز قیام مسلحانه برگزید و روز ۲۰ آبان را شروع آن اعلام کرد. اگرچه گروههای مسلح قسامی از مدت ها قبل حملاتی ایذاعی را بر علیه استعمارگران، خودفروختگان و صهیونیست ها آغاز نمودهبودند اما شروع رسمی فرمان جهاد به ۲۰ آبان ۱۳۱۴ موکول گردید. به این ترتیب قیام عزالدین قسام آغاز شد.
قیامی که شیخ نتوانست بیش از پنج روز در آن حضور یابد، چراکه در درگیری موسوم به «نبرد بیشههای یعبد» در روز ۳ آذر سال ۱۳۱۴ شمسی، او به همراه شماری از یارانش به فیض عظیم شهادت رسید. اما راه، منش، مسیر و پیام او برای آیندگان باقی ماند. آیندگانی که فاصلهای به عمق ۷۰سال زمان لازم داشتند تا اهمیت حرکت اسلامی قسام را در برابر لاف های سران ترسوی عرب باور کنند؛ بدون شک انقلاب اسلامی ایران زننده این تلنگر بزرگ برای بازگشت به اصولی بود که قسام برای آن ها جان داد.
[۱] معاهدهای استعماری میان فرانسه و انگلیس که بر مبنای آن متصرفات عثمانی در خاورمیانه، نظیر سوریه، مصر، لبنان، فلسطین ، اردن و عراق پیش از فروپاشی این امپراتوری میان دو دولت استعماری تقسیم شد. بر این اساس، لبنان و سوریه به فرانسه رسید و مابقی مناطق سهم انگلیس شد. این قرارداد شوم بعدها با حکم مبتذل شورای قیمومیت جامعه ملل رنگ حقوقی به خود گرفت.
[۲] گروه موسوم به دست سبز، این گروه بعد از قیام براق شکل گرفت و مشی مبارزه مسلحانه را به طور گسترده مورد تاکید قرار داد. آنها هشتاد عضو جمع کردندو توانستند برخی عملیاتهای محدود را بر علیه صهیونیستها و استعمارگران انگلیسی به انجام رسانند. با این حال نیروهای انگلیسی با بسیج جدی قشون و کمک گرفتن از نیروهایشان در اردن به حیات گروه خاتمه دادند و احمد طافش را بازداشت و اعدام کردند.
[۳] بدرالدین تاجی حسینی
[۴] فوأد حجازی، عطاء الزید و محمد الجمجوم
جواد نوائیان رودسری