آرشیو نسخه های rss پیوندها تماس با ما درباره ما
مفیدنیوز
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلا                                                                           
صفحه اصلی | سیاسی | اجتماعی | فضای مجازی | اقتصادی | فرهنگ و هنر | معارف اسلامی | حماسه و مقاوت | ورزشی | بین الملل | علم و فناوری | تاریخ چهارشنبه ۲۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ rss
نسخه چاپی ارسال
دفتر مقام معظم رهبری
پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله نوری همدانی
پایگاه اطلاع رسانی آثار حضرت آیت الله مصباح یزدی
سایت اینترنتی حجه الاسلام والمسلمین جاودان
استاد قاسمیان
حجت الاسلام آقاتهرانی
پاتوق كتاب
شناخت رهبری
عصر شیعه
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی
صدای شیعه
عمارنامه
شبکه خبری قم

چند داستانك انتخاباتي از رحيم مخدومي




تاریخ: ۲ خرداد ۱۳۹۲

رجانیوز : رحيم مخدومي، از نويسندگان متعهد كشورمان چند داستانك انتخاباتي خود را در اختيار رجانيوز قرار داده‌اند كه در زير مي‌خوانيد: 

 

کسی که نردبانش را به تیر چوبی تکیه داد

 
 تکیه‌ ی نردبان به بام بلند و محکم کدخدا بود و پایه ‌هایش در حفاظت مردم.
 
وقتی خیال دیده ‌بان از استحکام نردبان راحت شد، توهم آمد سراغش؛
 
- یه تیر چوبی و دوپاره آجر هم می‌ تونه کار کدخدا و مردم رو انجام بده!
 
تازه توهّمش را عملی کرده بود که نسیمکی تیر را مثل منار جنبان رقصاند. نردبان، نخ بادبادکی شد و دیده‌ بان را بین زمین و آسمان بازی داد.
 
اگر مردم و کدخدا نردبان را نمی ‌گرفتند، دیده ‌بان با مخ به زمین می‌ خورد!
 
 
 
کسی که با طناب دیگران رفت بالای نردبان
 
مردم دنبال دیده ‌بان قابل اعتماد می ‌گشتند. یکی گفت: نگردید، منم!
 
مردم باور نکردند. مدعی که از مردم ناامید بود، طنابی بست به کمرش و یک سر آن را از بالای نردبان انداخت آن سوی بام کدخدا. دست‌هایی طناب را کشیده و مدعی را بردند بالا.
 
هر وقت مدعی به نفع آن‌ها دیده‌بانی می‌کرد، طناب کشیده می­ شد و دیده بان بیشتر می رفت بالا. هر وقت به ضررشان می ‌گفت، طناب شل می ‌شد و دیده بان سر می خورد پایین.
 
یک ‌بار دیده بان حسابی برایشان سنگ تمام گذاشت. طناب چنان کشیده شد که دیده بان از آن‌ور نردبان با مخ آمد پایین!
 
 
 
کسی که مشکلات نردبان را تکثیر کرد
 
یکی گفت: اجازه بدید من برم بالا. چاره‌‌ی مشکلات ده پیش منه. به جای یه نردبان، باید ده ‌ها نردبان عَلَم کنیم. به جای یه دیده ‌بان، ده ‌ها دیده ‌بان!
 
نردبان ‌ها را عَلَم کردند، امّا چیزی نگذشت، یکی از دیده‌ بان‌‌ها به شرق زد، یکی به غرب، یکی به شمال، یکی به جنوب‌...
 
اگر تا حالا مصیبت مردم یک دیده ‌بان بود، حالا شد مجمع المصائب. خلاصه ده داشت از هم می‌پاشید که مردم دیده ‌بان را کله پا کردند.
 
 
 
کوری که می‌خواست دیده‌‌بان شود
 
با کلنگ آمده بود پشت دیوار کدخدا. اگر بام کدخدا را می ‌ریختند، نه ده می‌ ماند، نه نردبان.
 
مردم، نردبان و دیده ‌بان را رها کرده، ریختند سر کلنگ به دست‌ ها، دمار از روزگارشان درآوردند.
 
در این هیر و ویر یکی چسبیده بود به نردبان. می‌گفت: می‌خوام برم بالا برا دیده بانی!
 
مردم گوشش را پیچاندند.
 
-‌ مرد حسابی! آدم کور شاید به درد هر کاری بخوره؛ امّا به درد دیده‌بانی هرگز!
 
 
 
دیده‌بانی که منتظر نردبان نبود
 
یکی به جای عمودي، افقي می‌ رفت. سر از پشت خاکریز دشمن درمی‌آورد و دقیق دیده‌ بانی می‌ کرد. نردبانی نداشت که زیرش را خالی کنند، یک پایش را بریدند، اما پای بریده، او را سبک‌ تر کرد! ترسیدند اگر پای دیگرش را ببرند، پرواز کند!
 
مردم گفتند: همین رو بفرستید بالا.


نام(اختیاری):
ایمیل(اختیاری):
عدد مقابل را در کادر وارد کنید:
متن:

کانال تلگرام مفیدنیوز
کلیه حقوق محفوظ است. نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع ميباشد.