نسخه چاپی سایت تحلیلی و اطلاع رسانی مفید نیوز |
کیفرخواستی علیه «جریان انحرافی»
پیام فضلی نژاد
این رسالهی پژوهشی یک «شکایت» است؛ یک «اعلام جرم» علیه گروهک موسوم به «جریان انحرافی» که نویسنده آن را «فرقهی ماسونیِ مشاییه» مینامد و از سال 1385 تنشهای فراوانی را در سپهر سیاسی کشور پدید آورده است. نوشتار حاضر حاصل چهار گفتار «پیام فضلینژاد»، پژوهشگر مؤسسهی «کیهان»، شامل دو سخنرانی وی در «مؤسسهی آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)» (1 اردیبهشت و20 خرداد 1390)، مصاحبهی تفصیلی وی با «خبرگزاری فارس» پیرامون «عقبهی ماسونی جریان انحرافی» (24 خرداد 1390) و همچنین مقالهای با عنوان «آیتالله علیه ماسونها» (26 فروردین 1390) است.
این نوشتار اکنون در قالب یک رسالهی پژوهشی، بازنویسی و تحریر گشته و ارجاعات مستند بسیاری به آن افزوده شده و برای انتشار به صورت اختصاصی در اختیار سایت «برهان» قرار گرفته است. در این رساله که شامل 21 سرفصل است، فضلینژاد ضمن بازخوانی «تاریخ سری فراماسونری» و طرح موضوع «جنگ داخلی در تشکیلات ماسونی» به روند تکوین این تشکیلات صهیونیستی در ایران میپردازد و پس از طرح مفروضات بنیادین ایدئولوژی ماسونی میکوشد تا گزارهی «همگرایی فرقهی مشاییه با آموزههای ماسونی» را اثبات کند.
فراماسونری؛ از لندن تا تهران فراماسونری در اروپای قرن هفدهم، از یک سو مبنایی ایدئولوژیک و زیربنایی معرفتی یافت که پروتستانهای مسیحی آن را بر شاخصهای «لیبرالیسم کلاسیک» (با تکیه بر مالکیّت خصوصی و مشروعیّت سرمایهداری) و «اومانیسم الحادی» (با تکیه بر انسان محوری و انکار فطرت الهی) بنا کردند. پیشروان آن، شعار «عشق به انسان» و واژگان سه گانهی «آزادی، برابری، برادری» را با نوعی از «معنویت یهودی» (کابالیستی، صهیونیستی) و «تساهل مذهبی» درآمیختند و سرانجام از دل رواج این مبانی تئوریک، در دههی 1680 یک تجدید نظرطلبی بزرگ و سپس کودتایی ایدئولوژیک برضد آیین مسیحیّت آغاز گشت که به تحولات موسوم به «انقلاب باشکوه» 1688.م انگلستان رسید. این اولین «انقلاب مدرن» به روایت اصلاحطلبان سکولار اما در واقع نخستین «کودتای ماسونی» در جهان بود و از قضا توسط «حزب سبزهای انگلستان» (حزب ویگها) و سرمایهداران یهودی به وقوع پیوست و نخستین حلقه از کودتاهایی بود که موج آن به فرانسه و سپس آمریکا در سال 1789.م رسید.
دین و فراماسونری در ایران معاصر ماسونهای ایران هیچگاه از روش میرزا ملکم خان برای «استفادهی ابزاری از دین» خارج نشدند و در طول سه دههی تاریخ انقلاب اسلامی کوشیدند تا اصول موضوعهی گفتمان لیبرال سرمایهداری را از دل اسلام استخراج و استنتاج کنند و تئوریهای ماسونی را با مستندات قرآنی درآمیزند تا تجدیدنظرطلبی ایدئولوژیک خود را به نام «اصلاح طلبی دینی» پیش ببرند، چرا که به روایت «مصطفی ملکیان» (ایدئولوگ جریان موسوم به روشنفکری دینی) هیچ گفتمانی در ایران بدون اتکا به ادبیات دینی رشد نخواهد کرد و حتی لاییکها نیز برای گسترش آرای خود راهی جز استفاده از ادبیات مذهبی ندارند. این همان روشی بود که «عبدالکریم سروش» و «محمد مجتهد شبستری» برای صورتبندی تئوری «دین سکولار» از پایان دههی 1360 در حلقهی ماهنامهی «کیهان فرهنگی» پیش گرفتند. سروش از اردیبهشت 1367 تا هنگام توقف انتشار «کیهان فرهنگی» در زمستان 1369 به انتشار سلسله گفتارهای «قبض و بسط تئوریک شریعت» پرداخت که در آن تمام ارکان ایدئولوژی ماسونی، از هرمنوتیک متن قدسی تا نسبیگرایی دینی تحت عنوان «قرائت رحمانی از اسلام» جمع شده بود و دیری نپایید که در پاییز 1370 با انتشار ماهنامهی «کیان» کوشش مستمر برای گسترش تفسیر سکولار از اسلام انسجام و صورت تازهای یافت. حلقهی کیان، در نیمهی اول دههی 1370، از یک سو با مشارکت مروجان فراماسونری (مانند رامین جهانبگلو) به نهادینه ساختن تئوری جامعهی مدنیِ «جان لاک» (از نخستین فلاسفهی فراماسون) پرداخت و از سوی دیگر، با انتشار آرای جناح موسوم به «روشنفکران دینی» مانند «عبدالکریم سروش»، «محمدمجتهد شبستری»، «محسن کدیور»، «محمدتقی فاضل میبدی» و... به قرائت سازی از متن قدسی قرآن روی آورد. گفتمان «اسلام سکولار» یک «کودتای ایدئولوژیک» برضد فلسفهی انقلاب اسلامی بود و درگیری میان «اسلام آمریکایی» و «اسلام ناب محمدی(صلیاللهعلیهوآله)» را کلید زد؛ نزاعی سرنوشت ساز که امام خمینی(ره) آن را پیچیدهترین و دشوارترین «جنگ عقیدتی» در جبههی حق و باطل دانستهاند. رهبران فکری «اسلام آمریکایی» (دین سکولار) در ایران صرفاً مترجمانی دست سوم به شمار میرفتند که با کپی برداری از تئوریهای فیلسوفان یهودی مانند «هانا آرنت»، «سر کارل پوپر»، «سر آیزایا برلین»، «ریمون آرون» میخواستند «تئوری ماسونی علم» را از محافل آکادمیک به عرصهی عمومی بکشانند. کار به جایی رسید که «سیدمحمد خاتمی» نیز سال 1373 در کتاب «از دنیای شهر تا شهر دنیا» فلاسفهی فراماسون از «جان لاک» تا «دنی دیدرو» (سردبیر دایره المعارف فرانسه، ارگان فکری فراماسونری فرانسه) را آزادیخواه و دیندار معرفی کرد و شعار «جامعهی مدنی» را به عنوان اصلیترین رکن تبلیغات انتخاباتی خود در انتخابات ریاست جمهوری دوم خرداد 1376 برگزید. پیروزی اصلاح طلبان در دوم خرداد 1376 از سوی سروش به «پیروزی روشنفکران دینی» تعبیر گشت اما هیچگاه عصر اقتدار سیاسی ماسونها در ایران فرا نرسید؛ حتی اهدای «جایزهی اراسموس» در سال 1383 از سوی «کلوپ سری بیلدربرگ» (مجمع عالی فراماسونری جهانی) و توسط «پرنس برنهارد» (ولیعهد هلند) به «عبدالکریم سروش» نیز بر دایرهی نفوذ این نحلهی سیاسی در کشور نیافزود. سروش در دههی 1380 از سوی بیلدربرگیها به لقب «پرنس اومانیستها» ملقب شد اما اکنون چه کسی گزینهی ماسونها برای دریافت پنهان یا آشکار این لقب در ایران است؟!
ماسونهای عملگرا و استراتژی حزب مشارکت ایران
ماسونهای عملگرا: عقبهی خارجی تئوری «مکتب ایرانی» نتیجهی آرای ماسونهای عملگرا بازگشت به طرح تئوری «مکتب ایرانی» بود که «ریچارد فرای» یهودی را به عنوان واضع آن میشناسند. در واقع، این گفتمان، پس از مرگ اصلاحات باید وارد ایران میشد. روز 4 تیرماه 1386 گفتوگویی از «ریچارد رورتی» در روزنامهی «کوریره دلاسرا»ی ایتالیا منتشر شد. این گفتوگو چند روز پیش از مرگ رورتی انجام شده بود و وی گفته بود که «در پیامد دیدارهایی که در تهران با دانشجویان داشتم این نظر در من تقویت شد که این کشور نیز قادر خواهد شد اشراق گرایی اسلامی را در آیندهای نه چندان دور در دستور کار خود قرار دهد و اولین گامها را در جهت دموکراسی بردارد. در کشورهایی چون جمهوری اسلامی ایران که حکومت در اختیار مذهبیها قرار دارد، نیروهای سکولار برای مقابله با کسانی که سعی دارند مذهب را به وجه مشترک جامعه تبدیل کنند، چارهای به جز جستوجوی مخرج مشترکهای دیگری بر پایهی ملی گرایی ندارند، زیرا نسبت گرایی و گذشت از ریشههای ملی هرگز نخواهد توانست در مقابل مذهب گرایی قد علم کند. بزرگترین دستآورد غرب در دو قرن اخیر پایهریزی اخلاقی سکولار مبتنی بر حمایت آزادانهی مردم در جامعهای دموکراتیک در مقابله با اخلاقی مبنی بر خواستهای الهی بوده است.»
نظریهی ریچارد فرای پیرامون مکتب ایرانی
عناصر مشترک آرای رورتی و فرای در پروژهی مکتب ایرانی
انطباق سخنان مشایی با پروژهی ماسونی مکتب ایرانی دقیقاً پس از نشر مصاحبهی ریچارد رورتی با روزنامهی «کوریره دلاسرا»ی ایتالیا، شما نشانههای ظهور یک پروژهی جدید را در ایران میبینید که توسط آقای رحیممشایی کلید خورد و وی از «پایان دوران اسلامگرایی در جهان» خبر داد. گفتههایی که یادآور آموزهها و ادبیات ماسونی دربارهی «معمار بزرگ» و «عصارهی دین جهانی» است.
معنا و مبنای انسان در بنیان ایدئولوژی ماسونی از منظر گوته ماسونها در آموزههای نخستین خود میگویند ما برای گردهمآوردن پیروان همهی ادیان در کنار هم از هیچ صفت خاصی برای خدا که دلالت بر دین خاصی کند، استفاده نمیکنیم و به قول «گوته» که او نیز مانند «دانته» از «رز صلیبیهای» معروف بود، اکنون وقت آن است که انسان نشان دهد که ارادهاش هیچ چیزی کم از خداوند ندارد. طنین همین آرای ماسونی، در سخنان آقای رحیممشایی قابل رصد است. برای نمونه، از بهمن 1386 و پس از حکم ریاست جمهور به مشایی به عنوان رییس «مرکز ملی مطالعات جهانی شدن» میبینیم که ایشان دربارهی «خداگونگی انسان» اظهارنظر میکند و «انسان را جایگاه خداوند و تعظیم به انسان را برابر تعظیم به خدا» میداند، چون که «خداوند به خودش بدهکار بود که انسان را آفرید!» آقای مشایی در مرداد 1389 جملهای را گفت که معلوم نیست عمداً یا سهواً خواسته یک آموزهی ماسونی از «گوته» آلمانی را یادآور شود. رییس دفتر رییس جمهور اظهار داشت: «مأموریت انسان بر روی زمین این است که به جای خدا تصمیم بگیرد و به جای خدا اراده کند. خدا ظرفیت خدا شدن را در انسان قرار داده و انسان قرار است که خدا باشد و در جای خدا بنشیند.» آقای مشایی همچنین در 8 آبان 1389 میگوید: «در تفکر ناب توحیدی، انسان و خدا در یک مسیر هستند» و این تفکر ناب را «مکتب ایران» معرفی میکند.
اصلی ترین گزارهی جریان انحرافی اینکه آقای رحیم مشایی دم از امام خمینی(ره) میزنند و هنوز نمیدانند یا تغافل میکنند که «انسان» در اساسیترین ارکان مکتب اسلام ناب «فقر مطلقِ ذاتی» و «از حیث حیثیت وجوی خود هیچ است» و بعد اصرار بر ارایهی یک تلقی ماسونی با کپیبرداری از «گوته» دربارهی انسان دارند و بارها از نقطهی عزیمتی اومانیستی تأکید کردهاند که «انسان محور عالم است»، این گزارهها تردید آفرین است و نمیتوان از کنار این التقاطهای ایدئولوژیک به سادگی گذشت. اگر از رییسجمهور محترم انتظار میرود که نص ناصحان و رأی عالمانی مانند علامه مصباح یزدی و دیگر عالمان ربانی را از موضع عقیدتی بپذیرند و «آزادی ابراز عقیده» را از «آزادی انحراف عقیده» تفکیک کنند، به سبب آن است که دربارهی «جریان انحرافی جدید» کار پژوهشی گستردهی تئوریک انجام شده و شأن محققان نیز تحقیق و تدقیق جریانشناسانه در چنین حوزههایی است؛ چنانکه شأن عالمان ربانی نیز هشدار پیرامون جریانهای انحرافی به ما است تا با آگاهی عمومی، زمینهی بسط آنها سد شود. یک روز، اصلاحطبی سکولار و روشنفکری دینی به غایت لیبرال که پس از دوم خرداد 1376 به اقتدار در حاکمیّت رسید، با انحراف از خط امام خمینی(ره) سبب هشدار علمای ربانی حوزهی علمیّهی قم مانند علامه مصباح یزدی شد و سپس تکاپوهای متفکران مسلمان مانند استاد حسن رحیم پور ازغدی برای نقد آنان شدت بیشتری یافت و به دنبال این هشدارها و تکاپوها، پژوهشگران مسلمان نیز وارد عرصهی ارایهی یک گفتمان انتقادی با اصلاحطلبان شدند. امروز نیز همین روند در برابر جریانهای نوظهور انحرافی شکل گرفته است و این روند انتقادی- علمی به طور قطع باید با حفظ منافع ملی، با حرکت در مسیر تدابیر ولی امر مسلمین جهان و با تأملات فکری و فارغ از هیاهوها و جنجالهای سیاسی پیش رود.
مقایسهی تطبیقی سخنان مشایی با مروجان باستانگراییِ ماسونی
خط جدید تحریف مکتب امام خمینی(ره)
تلقی جریان انحرافی از پدیدهی «جنگ» و «صلح»
محتوای مذاکرهی آقای مشایی با هیأت صلح آمریکا وقتی گزارههای جنگ و صلح از منظر جریان انحرافی نوظهور را کنار هم میگذاریم به نظریّهی نگران کنندهای میرسیم که تداعیگر دلبستگی ریچارد رورتی به نظریّهی ماسونی داروین در خصوص جهش زیستی انسان در آمریکاست. رورتی با استناد به داروین میگفت: «برترین ملت در آمریکا پدید خواهد آمد» و آقای مشایی نیز در همایش نوآوری و شکوفایی در صنعت گردشگری که 28 تیر 1387 برگزار شد، گفت: «ما مردم آمریکا را از برترین ملتهای دنیا میدانیم ... ایران امروز با مردم آمریکا و اسراییل دوست است. هیچ ملتی در دنیا دشمن ما نیست. این افتخار است... دورهی آنکه کسی بخواهد دینی را بر دنیا حاکم کند، گذشته است و ما با هیچ کس در دنیا جنگ نداریم.» بنابراین میبینیم گزارههای «ضدجنگ» و «برتری ملت آمریکا» که رهیافتهای ماسونی برای کشورهایی مانند ایران است، در این سخنان به نحو پیاپی تکرار میشود. همچنین گزارههای «اسلام ایرانی»، «پایان حاکمیّت ادیان الهی به خصوص اسلام»، «خداگونگی انسان» (اومانیسم اسلامی)، «باستانگرایی»، «مخرج مشترک ریشههای ملی، ملیگرایی» و... که از شاخصترین عناصر بنیادین تفکر ماسونی است، پیاپی در حال تکرار است. همین تکرار مفاهیم است که علما و پژوهشگران را بدین سو سوق داده است که عناصر گفتمانی این فرقهی انحرافی نوظهور با ایدئولوژی ماسونی را به محک مقایسهی تطبیقی بگذارند و از بازتولید کودتای ایدئولوژیک ماسونها در ایران نگران باشند؛ هرچند که میدانیم این جریان انحرافی نه خاستگاه اصیل فلسفی و نه پتانسیل عمیق اجتماعی دارد اما متکی به یک عقبهی خارجی است که گفتیم «ماسونهای عملگرا» مانند ریچارد رورتی آن را سامان دادند.
پروژهی ماسونی مکتب ایرانی چه هزینههایی را تحمیل کرد؟
نسبیتگرایی، تأویلهای التقاطی دینی و روحانیّتستیزی ریشهی اهانت و افترا به شخصیتهایی مانند علامه مصباح یزدی و آقای حسین شریعتمداری برآمده از تفکر فاشیسم سکولار است و برای انگیزهیابی اهانتهای جریان انحرافی جدید باید ریشههای فکریشان را شناخت. لیبرالهای آمریکایی و اروپایی میگویند حقیقت دینی گوی بلورینی است که از آسمان به زمین افتاده و سپس هزار تکه شده و هر تکهی آن در دست یک نفر است و بدین سبب، هر کس سهمی و فهمی از آن حقیقت بلورین دارد. از این مفروض غلط نتیجه میگیرند که اول، هیچ کس نمیتواند ادعای فهم حقیقت مطلق را داشته باشد و دوم، فهم حقیقت نسبی است و سوم، چون فهم حقیقت نسبی است، دیگر کسی – از جمله روحانیون و علمای دین- نمیتواند ادعا کند که من فقط متخصص و مجتهد در فهم و کشف حقیقت دینی هستم لذا از این نقطهی عزیمت میگویند «دین نسبی است»؛ جملهای که آقای مشایی بارها با کپیبرداری کاریکاتورگونهای از آرای «عبدالکریم سروش» (عضو حلقهی ماسونی لندن) تکرار کرده است. حالا که فهم حقیقت و دین نسبی است، پس درک آن از مسیر روحانیت شیعه نیز رقم نمیخورد، بلکه هر فردی حتی عوام و غیرمتخصص، خودش میتواند حامل درک دینی خاص خود از حقایق باطنی باشد. به قول فراماسونرها، هرکس روحانی خویش است و از نقطه است که «دین شخصی» متولد میشود و آقای مشایی میگوید هر فردی یک خدای متفاوت از دیگری را میپرستد و ما، یک خدا نداریم. ریشهی اهانت و افترا به شخصیتهایی مانند علامه مصباح یزدی و آقای حسین شریعتمداری برآمده از تفکر فاشیسم سکولار است و برای انگیزهیابی اهانتهای جریان انحرافی جدید باید ریشههای فکریشان را شناخت.
هم زمانی پروژهی تخریب شخصیتهای اصولگرا با تحریم اتحادیهی اروپا
پیوند فرقهی مشاییه با عناصر مطبوعاتی 2 شبکهی مطبوعاتی اپوزیسیون بنابراین، آقای رحیم مشایی با جریانی فاسد در عرصهی سیاست و فرهنگ که پیش از این به اتهام ارتباط با براندازان تحت پیگرد قضایی بوده، در تعامل است. آقای «محمد باقر صمیمی» از سال 1379 یکی از نویسندگان ارشد نشریهی «شهروند کانادا» به سردبیری «حسن زرهی» بود که آن زمان پروژهی تخریب علامه مصباح یزدی را به شدت دنبال میکرد. صمیمی هم زمان به عنوان بازرس «انجمن صنفی شرکتهای تبلیغاتی ایران» فعالیت میکرد و عامل وصل روزنامهنگاران اصلاحطلب مانند «نیما راشدان» به سایتهای اپوزیسیون خارج بود. این فرد با «سیامک پورزند» در «مجموعهی فرهنگی و هنری تهران» همکاری نزدیک داشت و سرانجام پس از اعترافات پورزند بازداشت شد و اعترافات تکاندهندهای هم داشت، اما از سال 1385 به آهستگی فعالیت مجدد خود را به عنوان صاحب امتیاز و مدیرمسؤول ماهنامهی رونا آغاز کرد و این مجله را با همکاری عناصر اپوزیسیون مانند «فریبرز رییس دانا» که در حوادث اخیر فتنهی سبز به یک سال زندان محکوم شد، منتشر کرد. اما به تدریج میبینیم نگاه این مجله از جریان سیاسی به جریان فرهنگی معطوف میشود و سیاستهای لیبرالیستی رییس کمیسیون فرهنگی دولت مجال بسط اباحهگری برای این عناصر اپوزیسیون برانداز را فراهم میکند، چنانکه مجلهی رونا با همان ایدئولوژی براندازانه، در عرصهی هنر فعال میشود و با دعوت از کادری هنری که آنها نیز یا مستقیم و یا با واسطه با شبکهی جاسوسی سیامک پورزند مرتبط بودند، تبدیل به مجلهای هنری و سینمایی میشود. برخی از عوامل این کادر هنری پیش از این با سایت «گویانیوز» در ارتباط بودند و من از سال 1376 که در هفتهنامههای «سینما» به سردبیری «فریدون جیرانی» و سپس از سال 1380 در هفتهنامهی «سینما جهان» به سردبیری «سیدعلامرضا موسوی» مسؤولیت داشتم، این افراد مانند «علی رضا باذل» (از گردانندگان فعلی ماهنامهی رونا) یا «خسرو نقیبی» را میشناسم و از روابط آنها با باندهای مختلف سینمایی مطلع هستم. جالب است که در این جشن، آقای مشایی جملهای را گفت که در رسانهها منتشر نشده است. ایشان گفت: «امشب سازهای مختلفی را اینجا میبینیم. میبینیم که دف و گیتار کنار هم ایستادهاند. پس میبینیم که صداها و زبانهای متفاوت میتوانند کنار هم بایستند، اگر دل واحد داشته باشند.» بعد از سخنان مشایی، «محسن یگانه» که به عنوان چهرهی سال موسیقی پاپ انتخاب شده بود به مشایی گفت «آقای مشایی ان شا الله سال آینده بیشتر این دفها و گیتارها را کنار هم ببینیم!» بنابراین شما میبینید که برخلاف رأی علمای شیعه که نشان دادن ساز بدین شکل حرمت دارد، آقای مشایی در جشنی با این ماهیّت، نه تنها شرکت میکند بلکه مجدد سخنانی خلاف شرع را دربارهی موسیقی میگوید. تیم مطبوعاتی جریان انحرافی را شاگردان سابق «هوشنگ اسدی» (سردبیر روز آنلاین) و اعضای شبکهی پورزند تشکیل میدهند و در جشن ماهنامهی «رونا» که شب دوم اسفند 1389 با حضور آقای مشایی برگزار شد و ایشان چهرهی اول فرهنگی سال انتخاب گشت، بسیاری از عناصر فعال در «شبکهی پورزند» و «هوشنگ اسدی» نیز حضور داشتند. هوشنگ اسدی پیش از انقلاب یک «چپ آمریکایی» به تمام معنا بود؛ یعنی از یک طرف عضو کمیتهی مرکزی «حزب توده» بود و از سویی با «ساواک» همکاری داشت. اسدی پس از انقلاب به زندان افتاد و سالها زندانی بود، اما در اواخر دههی 1360 آزاد شد. اسدی پس از آزادیاش از زندان سالها سردبیری نشریهی «گزارش فیلم» را به همراه همسرش «نوشابه امیری» برعهده داشت و اکنون این دو نفر سردبیری سایت ضدانقلاب «روزآنلاین» را بر عهده دارند و به طور مستقیم از بودجهی وزارت امور خارجهی هلند برای براندازی نظام جمهوری اسلامی استفاده میکنند. شاگردان و واسطههای هوشنگ اسدی و نوشابه امیری اکنون پیوند تنگاتنگی با جریان انحرافی دارند و در عمل ارگانهای مطبوعاتی این جریان را اداره میکنند. برای نمونه، اکنون روزنامهی «هفت صبح» و برخی رسانههای هوادار مشایی را برخی شاگردان و رابطان همین عوامل منتشر میکنند. انتقاد ما به وزیر محترم فرهنگ و ارشاد این است که چرا به عنوان یکی از اعضای کلیدی هیأت نظارت بر مطبوعات با این نشریات که اکنون جز اباحهگری فرهنگی و ادامهی خط سکولاریسم هنری، پروژهای ندارند برخورد جدی نمیشود؟! چرا وزارت ارشاد و هیأت نظارت با نشریات زرد و مبتذلی مانند «رونا» که نویسندگان و مدیران آن نزدیک به 10 سال است به تبلیغ فرهنگ سکولار غرب در عرصهی هنر و سینما مشغول هستند، برخورد جدی نمیکند؟! چون آنها آقای مشایی را چهرهی اول فرهنگی سال 1389 معرفی کردهاند؟! البته، دغدغه و عملکرد مطلوب «آیتالله صادق لاریجانی» در قوهی قضاییه و عملکرد قابل دفاع دکتر «جعفری دولتآبادی» دادستان عمومی و انقلاب تهران در برخورد با عناصر باند انحرافی جای نگرانی جدیای را باقی نمیگذارد و مطمئن هستیم قوهی قضاییه با این عناصر برخورد جدی خواهد کرد. آقای رحیم مشایی با جریانی فاسد در عرصهی سیاست و فرهنگ که پیش از این به اتهام ارتباط با براندازان تحت پیگرد قضایی بوده، در تعامل است. آقای «محمد باقر صمیمی» از سال 1379 یکی از نویسندگان ارشد نشریهی «شهروند کانادا» به سردبیری «حسن زرهی» بود که آن زمان پروژهی تخریب علامه مصباح یزدی را به شدت دنبال میکرد. صمیمی هم زمان به عنوان بازرس «انجمن صنفی شرکتهای تبلیغاتی ایران» فعالیت میکرد و عامل وصل روزنامهنگاران اصلاحطلب مانند «نیما راشدان» به سایتهای اپوزیسیون خارج بود
هشدار تاریخی فیلسوفِ فقیه: بزرگترین خطر برای جمهوری اسلامی گویی تاریخ هم برای «آیتالله» - که نه تنها «فقیه» بلکه «فیلسوفی الهی» است – و هم برای ما تکرار میشود. او یک بار پیشتر در پایان دههی 1370 با ارایهی سلسله گفتارهای انتقادی خود پیش از خطبههای نماز جمعهی تهران برضد گفتمان ماسونی اصلاحطلبان شوریده بود و اکنون نیز در روزهای آغازین دههی 1390 بار دیگر با اتخاذ موضعی به هنگام برضد بازتولید ایدئولوژی و تشکیلات فراماسونری در ایران به میدان آمده است. با این تفاوت که یک دهه پیش، آیتالله «مصباح یزدی» به «خودیها» پیرامون نفوذ «غیرخودیها» هشدار داد، اما نگرانی امروز او از «نفوذ ماسونها در جریان خودی» است؛ هر چند محور هر دو هشدار آیت الله به فاصلهی یک دهه، ظهور قرائتهای التقاطی دینی از «اسلام سکولار» و «نسبی گرایی» تا «مکتب [اسلام] ایرانی» و «ملی گرایی» است. هشدار آیتالله روشن است. درگیری میان «اسلام آمریکایی» با «اسلام ناب محمدی(صلیاللهعلیهوآله)» با صورتی نوین و ماهیّتی ثابت برای «تجزیهی دین» - این بار توسط فرقهی مشاییه- ادامه دارد و بنا بر آموزههای امام خمینی(ره) نباید از این دشوارترین «جنگ عقیدتی» میان حق و باطل غافل بود. برای همین آیت الله مصباح یزدی میگوید: «خطری که من احساس میکنم شدیدترین خطری است که تاکنون نظام ما را تهدید کرده است و آن هم از سوی نفوذیهایی است که در بین خودیها در حال رشد هستند.» |
http://mofidnews.com/index.php?page=desc.php&id=352&tab=didgah |